Wednesday, June 12, 2019

(C) ایران (۱۳۹۸-۱۳۵۷)



Click here for a PDF version
ایران (۱۳۹۸-۱۳۵۷)



بیش از ۴۰ سال زمان از پیروزی انقلاب بهمن در ۱۳۵۷ و واژگونی سلطنت استبدادی تا به امروز، استقرار جمهوری اسلامی، نظم حکومتی انکار یا ایجاد موانع (شامل سرکوب/اعدام) در برابر انجام وظائف تاریخی سرمایه داری و تبلیغاتِ آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی، مخالفت مستمر و تحریم های جدید واشنگتن در دوره برجام علیه ایران، زمان مکفی برای حل و فصل مسائل ذهنی مربوط به این تحول تاریخی می باشد.

طی این ۴ دهه تغییرات جهان محسوس می باشد. اکنون چین رقیب اصلی قدرت اول سرمایه داری بین المللی، یعنی ایالات متحده، است. اروپای غربی و نظام یورو، "منطقه ما" در اروپا، تحت الشعاع ایالات متحده و چین در تگنا و بدون آینده نشان می دهد. تگنای تاریخی سرمایه داری در اروپای غربی، احساس عمومی خروج از تله "اروپا"، که بصورت برگسیت مشهود است شاید در هیج کجا مثل ایران، "کشوردرآمد متوسط"، نشان نمی دهد.

همانند اروپا بدون مفر، شرائط رویاروئی ایالات متحده با ایران ، رقابت اقتصادی در حالت جنگ اقتصادی، خواست خروج از بحران را در میان طبقات عام دامن می زند. احساس عمومی در ایران گیر افتادن در تله وقایع و نظم فاسد امور وعدم اطمینان به دولت و هیات حاکم است. نیاز به خروج از بن بست هیات حاکم از سوی ملل و ملت، طبقات عام شهر و روستا، در اعماق جامعه حس می شود.

طبقه حاکم در تمامیتش، با قدمتی که از زمان رژیم سابق دارد، اصابت سیاست با مانع را تجربه می نماید. اصابت سیاست مستقر با مانع، که وضعیت مشابه هیات های حاکم در آمریکای شمالی و اروپای غربی را از زمان انتخاب پرزیدنت ترامپ مشهود کرده است، در تهران نمونه ای بارز دارد. نتیجه این اصابت، بی اعتباری آمریکا-ستیزی، یهود-اسرائیل-ستیزی، به یک کلام شوونیسم فارس، جوهر مشی سلطنت در قرن بیستم می باشد، که به عنوان سیاست داخلی و خارجی در جمهوری اسلامی ادامه یافته است.

ترویج شوونیسم فارس-شیعه، تیتراژ و پخش دائمی آن از رسانه های کشوری —همانند جشن و سرور درجمع پیروز در جنگ داخلی در مراسم حکومتی قدسِ اخیر — در حاشیه قرار می گیرد. صلح و تحقق خواست های عمومی، حقوق اقلیت های دینی و ملی، جوانان وزنان، متخصصان و کسبه کوچک، سازماندهی مستقل طبقات عام شهر و روستا و استقلال سیاسی به متن سیاست می آید.

۱- "منطقه ما"

از دیدگاه هیات حاکم در خاتمه این ۴ دهه ایران به عنوان قطبی منطقه ای از نظام جنگ و کسب در میدان قرار دارد و "منطقه ما" از سوی دیپلماسی دولتی تعیین و روشن شده است.

اعلام و استمساک از "منطقه ما" از سوی تهران بیانگر بحران سرمایه داری در منطقه آسیای جنوب غربی تا شمال آفریقا است. دورنمای این منطقه وسیع، تنها کسب حق تعیین سرنوشت ملل را نشان می دهد. عامل مترقی دیگری بر صحنه تاریخ موجود نیست. پویش در مسیر خلاف کسب حق تعیین سرنوشت ملل، موفقیتی است که ناکامی به بار می آورد. تنها کامیابی تاریخی، در باب کسب حق تعیین سرنوشت ملل، رشد استقلال و آزادی طبقات عام شهر و روستا، ماندگار و کارساز است.

مصائب بحران سرمایه داری بین المللی، تشدید رقابت ازمرکز به واسطه واشنگتن به تهران، انتقال می یابد. طبقات عام شهر و روستا دراین تلاطم با ابزار صلح و اتحاد مستقل به هدف می رسند. نه "منطقه ما" و نه ابزار نظامی، بلکه عمل صلح آمیز و مستقل طبقات عام، قوه نافذ و وحدت آفرینِ کسب حق تعیین سرنوشت ملل راه را نشان می دهد.

بی اعتبار شدن آمریکا-ستیزی که از آن سخن رفت، در این برهه از زمان، خالی از اِشکال نیست و مشی حاکم را لَنگ می کند. شوونیسم فارس و شیعه با این ضایعه از درون تهی می گردند. تبلیغات دستیابی به سیطره شیعه و یا سیطره فارس-ایران جذبه نمی یابد. امپراطوری فرضی شیعه-فارس-ایران، اتصال کنونی محورهای شیعه از تهران تا بیروت، بدون آمریکا-ستیزی میسر نیست. نیروهای عظیم ملل، طبقات عام شهر و روستا، به تحقق خواست های استقلال و آزادی تمایل دارند. پیروان تبلیغات "اینجا منطقه ماست" در میان بسیج شیعه در انتظار بیدار شدن از جشن و سرور به عکس این مفاهیم و فهم واقعیتِ منطقه ملل متنوع هستند.

ایران محتاج استقلال ملل و ملت خود است. تضاد مشی حکومت با نیاز عینی و احساس طبقات عام شهر و روستا است. دور ریختن یهود-اسرائیل-ستیزی و بر افراختن پرچم صلح بر پایه کسب حق تعیین سرنوشت ملل وظیفه روز است. از بن بست سیاسی چیزی بدست نمی آید. از مشی حکومت چیزی دستگیر نمی شود.

۲- برجام آف؛ تحریم های اقتصادی واشنگتن

برجام، با دگمه های آن و آف، طی زمانی که روشن بود، از سوی هیات حاکم قابل قبول فرض می شد و ایام به کام حس می گردید. این قرار داد، شَمای طراحی شده از سوی رهبران حزب دموکرات در ایالات متحده و مجموعه حکومت در تهران، تاب زمان نیاورد.

صورت مساله خاورمیانه در پی شکست آیسیل، موقعیتی جدید برای واشنگتن در دنبال نمودن اهداف خود را نشان داد. میلیشیای شیعه به عراق و سوریه بسط یافته بود. تهران با مشی "جنگ علیه ترور" پیشنهادی واشنگتن به این موقعیت رسید. رقابت تشدید یافت؛ از سوی واشنگتن نبود برجام بِه از بود آن اعلام شد.

فشردن دگمه خاموشِ برجام از سوی واشنگتن سیاست مستقر در تهران را گزید. همانند معامله کلان که پا نمی گیرد معامله ای که به هوا می رود، خواب و خیال های سیاسی آشفته شد. خود کرده را تدبیر نیست. زمانه بر واسطه، حکومت تنگ آمد و قافیه از دست داد. مشی جنگی واشنگتن نیروی اصلی و تاریخی ایران، یعنی نیروی مستقل طبقات عام شهر و روستا را خطاب قرار داد.

ایران سابقه بیش از یک قرن صنعت نفت را دارد. واشنگتن سیاست تحریم/جنگ اقتصادی علیه ایران را اتخاذ کرد. ایالات متحده رده اول نفت و گاز در جهان است. تحریم صادرات نفت و صنایع نفت و گاز ایران، و تنگ کردن تنفس اقتصادی کشورِ از سوی واشنگتن به اجرا گذارده شد. ایران کشوری نیمه-مستعمره که به سبب مشی جنگ در کشورهای هلال شیعه تفوق یافته تقاص پس می دهد.

هدف از تشدید تحریم های اقتصادی ۴۰ ساله از سوی واشنگتن گذاشتن فشار منگنه بر طبقات عام شهر و روستا است. تورم قیمت ها، وضعیت کمبودها و بیکاری زندگی را برای جمعیت های وسیع مخاطره انگیز کرده است.

امکانات عظیم ملل-ملت ایران که به پای مشی منفی میلیشیای شیعه در منطقه ریخته شد حالا به نتیجه گزندگی سیاسی رسید. برنامه های دولت و کارفرمایان به جائی نرسید. اقتصاد ایران وارد رکود شد. مشی جنگ و کسب به اخلال رسید.

چیز جدید دیگری دررویاروئی ۴۰ ساله نیروهای اصلی طبقات عام شهر و روستا و واشنگتن صورت نگرفت. واشنگتن، بر منوال همیشگی، تجهیزات نظامی دریائی را به منطقه اعزام داشته و به نمایش گذاشت. طرفین، واشنگتن و تهران، اعلام نمودند که دنبال جنگ نیستند.

۳- نقد نشدن چِکِ عملیات سوریه

خلاصه این که پیروزی های نظامی ایران توسط میلیشیای شیعه در سوریه و عراق نقد نگردید. جلوگیری از صادرات نفت و دیگر اقلام اقتصادی از سوی واشنگتن اِعمال گردید. سیر نزولی صادرات نفت ایران از ۱ میلیون بشکه در روز پائین تر رفت.

در سال های برجام، صلح بدست آمده از جنگ ایران و عراق با زمینه ۴ دهه عملیات نظامی منطقه ای میلیشیا از زمان پیدایش آن، آخر الامر به جنگ در سوریه می رسد. آنچه سلطنت های استبدادی بعد از جنگ اول بین الملل در تاریخ ایران ابداع کردند و به عنوان مبانی آریاگری ساختند و گفتند و در زمان قبل از انقلاب حداکثر تا لشگر کشی در ظفار به انجام رساندند، این دیگری در ایام قرن بیست و یکم آن را از طریق میلیشیای شیعه انجام داده و بدان رسید.

در این قضیه، مطابق با منوال ۴ دهه، تهران بجای بازداری مورد نیاز طبقات عامه با مشی خود کمک نمود تا مساله اقتصاد در پرتو لجیستیک نظامی قرار گیرد و برنامه های واشنگتن از این باب تقویت شد. بدون پرچم صلح ملت بیرون گذارده شد. تشدید رقابت اقتصادی و منطقه ای بین واشنگتن و تهران با مشی جنگ قاب شد.

حالا حاکمیت تهران ماند با کُرِ سیاست مستقر بین المللی، آوازی از اروپای غربی تا امریکای شمالی که اینک از سوی رهبران حزب دموکرات در ایالات متحده هدایت می شود: "برای تمام شدن ترامپ صبر کنید."

هیات حاکم، مشی جیب بغلی و جیب جلوئی آمریکا-ستیزی حاکم در این موضع "اجماع" کرد. مذاکره با ترامپ ممنوع اعلام شد. مذاکرات با اسبق و سابق، با روسای جمهور کارتر، ریگان و اوباما، موضوعیت نداشت. زمانه خالی از طنزنبود. ایراد گرفتن مسئول سیاست خارجی تهران در بدو ورود به ایالات متحده به "مشاورِ" پرزیدنت ترامپ—تهران حرفی برای گفتن نداشت.

قضیه از اینجا آمد که ملت با پرچم صلح و مرام استقلال و آزادی در برابر موانع ایستاده است و می ایستد. حالا این طور شد که تهران در مشی جنگ تخفیف داده و رضایت دهد. تهران ژست سختگیرانه به خود گرفت و مذاکرات علنی را موقوف اعلام کرده به مذاکرات غیر علنی توسل یافت. بدون پرچم صلح و کسب حق تعیین سرنوشت ملل، هیات حاکم وارد بازی بی حاصل شد. ملت که با انقلاب بر رژیم کودتای ۲۸ مرداد فائق شد و هیچ مشکلی در بیان خواست های آنی و تاریخی خود در کلیه تریبون ها، همطرازی با طبقات عام شهر و روستا در ایالات متحده نداشته و ندارد، تماشاچی این ماجرا شد.

محاسبات و تبلیغات تهران بر این شد که ما کاری نداریم که چه کسی چه می گوید، "منطقه ما"، که سال ها قبل تبلیغات "گفتگوی تمدن ها" بود، می بایست تعریف یا تائید گردد. قول وقرار بر این شد که تمدن شیعه اینک به تعیین محدوده منطقه ای رسیده است. منطقه کسب حق تعیین سرنوشت ملل با منطقه تحت امر میلیشیا با تبلیغاتِ فارس-آریاگری از استبداد سابق جایگزین شد. طبقات عام شهر و روستا در آماج نابسامانی اقتصاد و زندگی قرار گرفتند.

۴- متاستاس دولت بعلاوه میلیشیا

چیزی بیش از متاستاس دولت شکسته مطابق با مدل ایران، دولت رسمی + میلیشیا، در منطقه شکل نگرفت: سلسله دولت/کشور شکسته، دولت و میلیشیاهای متضاد. دولت بعلاوه میلیشیا به عنوان نُرم سرمایه داری سیاست حاکم در دوران جنگ و زوال شد.

بعد از لشگرکشی محتوم صدام حسین به ایران و کویت در ربع آخر قرن بیستم، وضعیت خلاء قدرت ناشی از اشغال نظامی واشنگتن در افغانستان و عراق در قرن بیست و یکم به میلیشیا ها میدان داد. تجدید بنای عراق بعد از اشغال نظامی واشنگتن با تاسیس دولت مرکزی و تاسیسات میلیشیا در حاشیه دولت مرکزی صورت گرفت. جنگ داخلی سوریه به سبب دخالت تهران-حزب الله با همین شیوه پیشرفت کرد.

خودداری از انجام تکالیف تاریخی سرمایه داری-دموکراتیک راه دیگری به جز امیال طبقه سرمایه دار و جذب شدن در جنگ های آن و تضعیف موقعیت ملت رد خواست های طبقات عام شهر و روستا ندارد. اختلافات هیات حاکم تشدید شد. شکاف بین ملل و کسب حق تعیین سرنوشت ملل ازدیاد یافت. فضای مورد نیاز تنفس سیاسی طبقات عام شهر و روستا برای انجام وظائف تاریخی با میلیشیاگری پُر شد و ملت دچار تعلل شد و می بایست برای اگزوست زدایی فضای سیاسی صبر کند.

این برنامه ای از قبل تعیین شده نبود و انتظارات از نتایج این عمل در مد نظر مشی جمهوری اسلامی قرار نداشت. نتایج بدست آمده کار تاریخ طبیعی بود.

بعد از اشغال عراق توسط واشنگتن، شیعه در عراق، حکومت بر سنی تنگ گرفت و میلیش

یای شیعه بدین تنگی افزود. دیکتاتوری اسد بهار عربی ۲۰۱۱ سوریه را سر کوب کرد. آیسیل با همکاری عناصر بعث سابق در واکنشی ارتجاعی به بار آمد . پیروزی های آیسیل گذرا بود و این واپس گرائی به فابریک جامعه و سیاست بیگانه بود. میلیشیاها میدان عمل بیشتری علیه آیسیل یافتند و سیطره آیسیل در هم پیچید و مناطق تحت اشغالش از میان رفت.

از آغاز تا انتها، واشنگتن، مسکو، آنکارا، ریاض، تهران-حزب الله، این آخری با برتری نفرات دها هزار نفری میلیشیا، همه شریک جنگ داخلی در سوریه شدند. بیلان این پیروزی سوریه را در همانجا که آغاز کرده بود، نیاز به حقوق کامل سنی، علوی، کرد، ترکمن واقلیت های دینی و ملی قرار داد با خروار کشته، ویرانی و آوارگی. تصمیم واشنگتن-تل آویو جهت الحاق بلندی های جولان موقعیت کنونی سوریه، کشور شکسته، را نشان می دهد. پارگی سوریه، ملل-ملت در ایران را متوجه نیازهای فوتی و تاریخی کشور خود کرد و تبلیغات واهی حکومت عیار گرفت و مقبول نشد.

۵- از ضد صدام تا مدل صدام

پس از انقلاب ۵۷، صدام حسین بانی تجاوز نظامی برای تغییر محدوده ها و مرزها است. لشگرکشی صدام در دو مورد ایران و کویت، در ربع آخر قرن بیستم، به حمایت قدرت های امپریال بستگی داشت. در هر دو مورد صدام مشی نظامی را در یهود-اسرائیل ستیزی پیچیده و بسته بندی کرد.

طی قرن بیستم، مرزهای منطقه خاورمیانه از سوی قوای فاتح در جنگ بین الملل اول تعیین می گردد و کم و بیش باقی می ماند.

پس از جنگ بین الملل دوم تنها اسرائیل، کشور نو تاسیس، از قوای نظامی برای تعیین مرزهای کشور گسترش یابنده استفاد می کند. پناه بردن یهودیان به فلسطین صورت می گیرد و جامعه یهود حکومت خود را برپا می نمایند. واکنش "ناسیونالیسم" عرب، سرمایه داری بومی در کشورهای مجاور به تاسیس اسرائیل موضع یهود-ستیزی است: تبلیغات "راندن یهود به دریا" و تضییقات و از بین بردن اقلیت کلیمی در کشورهایشان که در طی نسل ها در آن زیسته اند. اگر آنتی-سمیتیزم و سابقه هولوکاست کافی نبود، واقعیت تخاصم عینی توجیه قوه نظامی و عملیات نظامی تل آویو برای تحقق "سرزمین بزرگ یهود" گردید. مشی ای که بعد از کمپ دیوید و اشغال لبنان از سوی تل آویو بایگانی شد. ایراد و برخورد ناصریسم-قاهره و همراه آن مشی یهود-اسرائیل-ستیز توسط آکتورهای دولتی و غیر دولتی، جلوگیری از عمل مستقل طبقات عامه باعث قوت تل آویو و توجیه درگیری های نظامی می شود. درمصر، شرکت و عمل طبقات عام شهر و روستا می بایست تا ۲۰۱۰ برای بهار عربی صبر کند و زمانی که اعلام حضور نمود نشانی از ناصریسم و یهود-اسرائیل-ستیزی آن نداشت.

ناسیونالیسم عرب، موضع هیات حاکمه در کشورهای متعدد نوبنیاد، همانند عراق، سوریه، اردن و غیره، تعیین شده از سوی لندن و پاریس است با یک مخرج مشترکِ در دیدگاه: چگونه قوم یهود به خود اجازه می دهند که ساختار امپریال درخاورمیانه را بعد از جنگ دوم بین الملل با تشکیل اسرائیل تغییر دهد؟ اینجا منطقه ماست! ماحصلِ تاریخ برای بیش از ۶۰ سال، قبل از ورود تهران به مسابقه یهود-ستیزی اینست: ستم ملی فلسطین تحت الشعاع یهود-اسرائیل-ستیزی قرار می گیرد. تعارض مشی یهود-ستیز دول خاورمیانه تواما به احقاق حقوق ملت ستمدیده فلسطین آسیب می رساند. تلاش ملل-ملت ایران برای کسب استقلال و آزادی از کوره راه یهود-اسرائیل-ستیزی مدل صدام هیچ شانس موفقیت ندارد.

۶- ایالات متحده در راس خاورمیانه

سلسله مراتب قدرت در خاورمیانه، به تبعیت از سرمایه داری بین المللی، ایالات متحده را در راس دارد. این حقیقت با توان دلار درصحنه اقتصاد ایران به صراحت بیان می گردد. اگر این طور نبود و مثلا مسکو در راس بود دلار بی اهمیت بود. انکار این حقیقت، از سوی گرایشات میلیشیا، قدرت طلبی شخصی سرمایه دار است. عملیات میلیشیا-تهران برای به چالش کشیدن واشنگتن از طریق "منطقه ما"، قادر به تغییر واقعیتِ در راس بودنِ ایالات متحده و سلطه در منطقه نیست و تنها آب به سرای خصم رسانده و به ملت، اتحاد ملل و طبقات عام شهر و روستا آسیب می رساند.

شکست و چند سال بعد سقوط صدام حسین پس از اشغال کویت محصول سلطه واشنگتن بر منطقه بود که همگان، طبقات عام شهر و روستا بدان اشراف داشته و دارند. یورش نظامی برای گسترش سلطه در منطقه، عمر رژیم اش را به انتها آورد. در تجاوز نظامی به ایران در ۱۹۸۰/۱۳۵۹ نیز رژیم بعث عراق از حمایت در راس، واشنگتن، برخوردار بود.

در این تاریخ بکار گیری ابزار نظامی از سوی گرایشات متعدد و متضاد دولت های سرمایه داری درگیر برای تعیین منطقه و مرزهای خاورمیانه، علیرغم شیوه های متضاد، برای بغداد یا تهران نتایج منفی را نشان می دهد. کشش سرمایه داری برای رقابت و جنگ در مجموعه سرمایه داری بین المللی اقبال ندارد. مشی سیاسی-نظامی علیه یا سوای حق کسب تعیین سرنوشت ملل از بدو امر محتوم می نماید. تنها بیان اراده ملی، همانند همه پرسی اقلیم کردستان برای استقلال، شیوه حضور صلح آمیز طبقات عام شهر و روستا، موقعیت مستقل همه ملل را در امر آزادی و حاکمیت ملی تقویت می نماید.

چنانچه می بینیم، از بازی جنگی گرایشات میلیشیا تنها خِسران ببار می آید. ماحصل "جنگ علیه ترور" به "بازی تاج و تخت" هیچ و پوچ می ماند.

هفت دلار دستمزدِ روزانه افراد میلیشیا در سوریه سر به صد ها هزار دلار در روز می گذارد. منابع کشوری که به تامین صلح و پرورش و سازندگی و بهره مندی از کسب حق تعیین سرنوشت، و ریشه کنی بیکاری نیاز داشت، صرف ساز و برگ و استخدام ده ها هزار اعضاء میلیشیا، بعضا اتباع افغانستان برپایه پرداخت دلار و وعده تابعیت، و شرکت در جنگ داخلی سوریه و تحکیم دیکتاتوری دمشق شد. همه کارهائی که نمی بایست انجام گیرد در برافراختن ساز و برگ میلیشیای شیعه بکار بسته شد. جشنی که از این بدست می آید گذرا است. منحنی صعود سیاسی میلیشیای شیعه و سیاست اشاعه شده از سوی آن توسط خود بازیگران میلیشیا به آزمون سپرده شده و به انتهای سرد آمد.

۷- بازیگری رهبران میلیشیا در صحنه سیاست

پرده آخر، بعد از موفقیت های نظامی موفقیت آن در سکان گیری سیاسی است. دراین حالت، ناکامی ناشی از موفقیت نظامی در صحنه سیاست فرصت بیان می یابد. رهبران میایشیا با برنامه کسب و تجارت، باید طرفدار بازار، بخش خصوصی، تاسیسات و منصوبات لازم برای نظم کسب سود البته با مشارکت جناح های "مقاومتی" باشد. می توانند در خصوصی سازیِ صنعت نفت و هر شاخه دیگر اقتصاد تا هر کجا برای سرمایه اقدام کنند و از کل ماجرا چیزی عاید جامعه نمی شود. تضاد مشی مورد نیاز طبقات سرمایه دار با حقوق ملت، به دعوت طبقات عام به سازماندهی و سیاست مستقل می انجامد.

چیزی در نظم مالی و بانکی، صنعت و کشاورزی، صادرات و واردات، مدیریت ها ، طبق ضوابط یا خارج از ضوابط، وجود ندارد که قادر به تحول اقتصاد باشد. ابزار این تحول در قوه اجتماعی طبقات عام شهر و روستا است.

دگرگونی شاخص های سیاسی در وضعیت بیدار شدن طبقات عام شهر و روستا پدیدار می گردد: آنچه مظهر قهر بود حالا مظهر آشتی است. بدنه سیاست حاکم در کشور تحت فشار متقابل از سوی قوه عرف برای بایگانی کردن مشی مقابله، مداخله و خشونت، و بجایش عمل عکس، حمایت از حقوق متساوی عرف–شرع قرار دارد.

وضعیت ایران امروز با دوره نزولی ۱۹۲۰ متفاوت است. بر خلاف دوران ۱۹۲۰، صعود بناپارت شیعه برپایه موفقیت های نظامی در منطقه به سبب گشایش سیاسی بر آمده از تحرک طبقات عامه آینده ندارد. اقتدار دارو دسته ای رضاخانی در ۱۲۹۹، زمینه شکست انقلاب مشروطه و اضمحلال موقعیت سیاسی طبقات عام شهر و روستا را داشت. با گذشت ۴ دهه از انقلاب، وضعیت طبقات عام شهر و روستا کماکان یکسان می نماید. موفقیت ملت در انقلاب ۵۷ با نیل به استقلال سیاسی از سوی نسلی نو می تواند سربلند کند.

مرور ایام ۴۰ ساله در پرتو عمل طبقات عامه و بررسی نتایج بدست آمده می تواند راه را روشن سازد.

۸- مکانیسم سرنگونی سلطنت

سلطنت استبدادی سابق، دستگاه جلوگیری از آزادی بیان و آزادی انجمن، تا سرحد اتمیزه کردن تک تک عامه، از طریق سرکوب شدید سیاسی، بازداشت، شکنجه و اعدام، و رعب و وحشت عمومی از ساواک در آخرین سال عمرش با مشکلی بدون راه حل مواجه شد. ظهور و بسط اعتراضات صلح آمیز خیابانی—آعتراضاتی که ابزار زمانبندی عمل در سوگواری هفتم و چهلم را یافته بود. کسی دیگر جلودار ملت نبود.

راه پیمائی های صلح آمیز خیابانی زمانی که قدرت همه جمعیت را به نمایش گذاشت به دور برداشتن نهضت عمومی ضد استبداد سلطنتی انجامید. شتاب ایجاد شده همه افراد و گروه ها را پشت سر می گذاشت. طبقات عام شهر و روستا گوی سبقت را با انقلاب ربودند. افراد از معروفترین تا کم ترشناخته شده، چه موافق یا مخالف، در پرتو طبقات عامه پایه های انقلاب قرار داشتند.

آغازگرِ اعتراضات عمومی در این تاریخ جمعیت مهاجرین روستائی در حاشیه تهران است. نهضت عمومی پیوند با روستا داشت. راه پیمائی های خیابانی صلح آمیزِ زنجیره ای روزگار سلطنت را سیاه کرد. با شکستن ارتش شاه در تبریز و اعتصابات صنعت نفت زه وار دستگاه استبدادی در رفت. عمل طبقات عام شهر و روستا در زنجیره وقایع انقلاب ۱۳۵۷ بطور مستمر با موانع حکومت نظامی مواجه شده و بیشتر و بیشتر تقویت گردیده و بطرزی نادر عمومیت یافت. تمام طبقات و اقشار اصلی، از کارخانه و کوی و برزن تا بازار، از شخصی تا در لباس نظامی، همگان در صفِ علیه سلطنت ایستادند. آخرین تهاجم دستگاه ارتش و اعلام حکومت نظامی کار خودش و دستگاه استبداد را با انقلاب ۲۲-۲۱ بهمن تمام کرد.

۹- باز شدن راه مسدوده تاریخی

موفقیت طبقات عام شهرو روستا، ملل و ملت ایران، از حمایت بین المللی ملل جهان برخوردار شد. با از میان رفتن سلطنت استبدادی درگاه انجام وظائف تاریخی چارطاق باز شد. این کار را ملت کرد.

حالا تحقق خواست های فوتی و تاریخی می توانست کار ملل و ملت ایران باشد. مجموعه کشاورزان، کارگران صنعتی، دانشجویان، جوانان، زنان، اقلیت های دینی و ملی و ایلات، متخصصان و کسبه کوچک، تمامیت قوه مستقلِ طبقات عام شهر و روستا به سببِ انقلاب برای تحقق آمال جانبخش تاریخی استقلال و آزادی آماده بود.

انجام این کار به وحدتِ بدست آمده از تکیه بر طبقات عام شهر و روستا نیاز داشت. در عوض، کار اقتصاد و صنعت به کارشناسان دفتری و حسابداران، چه بسا سلسله افراد خبره در کار خود تعلیم دیده در شرکت های رژیم سابق سپرده شد. جمهوری اسلامی، تدوین شده از سوی آیات اعظام خمینی و منتظری، نقشه راه حکومت تعیین شد. از سازماندهی مستقل طبقات عام شهر و روستا جلوگیری شد.

بسببِ انقلاب مساله حکومت عنوان بود و حکومت اسلامی از این درب وارد گردید. بجای باز کردن مساله حکومت، که انتظار عامه مستقل بود، جمهوری اسلامی درب حکومت را به عرف بست. از راس تا دامنه، کادر حکومتی بدور آیت آلله خمینی، دستگاه دولتی بجا مانده از سلطنت را مبنا و محدوده امور قرار دادند و از اینجا به دعواهای سر پُست و سعی بر حل و فصل دعواهای بی انتها رسیدند. هیات حاکم به تربیت کادر حکومتی جدید پرداخت.

مشی سرمایه داری، تقسیم جامعه به عرف و شرع از طریق تهاجم شرعی، مداخله و خشونت علیه جوانان، زنان، اقلیت های دینی و ملی، مشی حکومت تعیین شد. میلیشیا به عنوان آمر مداخله و خشونت گسیل شد. حمایت حکومتی، از نمادهای عرف در میان جمعیت کثیر سلب گردیده و این جمعیت آماج تحقیر، مداخله و خشونت و آخرالامر پیگرد میلیشیا و حکومت قرار گرفت. عملیات حکومتی علیه حقوق عرف و ملت که تاریخ به طور واضح ابدا بدان نیاز نداشته و ندارد ادامه راه سابق در لباس جدید شد. اصلِ آزادی بیان و آزادی انجمن از ملت سلب گردید.

مشی شرعی صرفا برای اتوریته لغو حقوق ملت از سوی سرمایه داری به کار گرفته شد. از زنان گرفته تا اقلیت های دینی و ملی و جوانان با برنامه مداخله و خشونت مواجه شدند. کشور به کام بازار و گرایشات سیاسی آن شد.

نظم رژیم سابق در مورد نفی زنان با حجاب در کار و جامعه، منع حضور آنان در مراکز تحصیلی و غیره، وارونه گردیده به صورت قوانین حجاب جاری شد. در همان آغاز کار، ماه دوم پس از انقلاب، راه پیمائی یکصد هزاری زنان و دختران جوان را برای پوشش عرف و شرع و اتحاد زنان داریم: عمل نمونه از سوی طبقات عام شهر و روستا. با گذشت 40 سال از این راهپیمائی، راه دیگری برای اتحاد زنان، احترام به حضور و زندگی آنان، تقبیج مداخله و خشونت دولتی علیه زنان، نشان نمی دهد. با دست رد زدن به اتحاد زنان، حقوق یکسان برای مظاهر عرف-شرع، مشی هیات حاکم فرهنگ غالب تعدّی لفظی و جسمی، اهانت و طعنه در سطح جامعه علیه زنان، که بشکرانه انقلاب از میان رفته بود را مجددا ترویج نمود.

مردم کنار زده شدند. درب باز شده حل وظائف تاریخی سرمایه داری تا حد ممکن بسته شد.

۱۰- سرکوب استقلال سیاسی

توجه مشی حاکم، اعم از مشروعه-مشروطه سنتی، یا اصولگرا-اصلاح طلب، تنظیم موانع دولتی-مشی حکومتی بر سر راه تحقق وظائف دموکراتیک تاریخی شد: از اصلاحات ارضی-کشاورزی (بعضا باقیمانده تا امروز)، تا حقوق جوانان و زنان که دچار مشی حکومتیِ مداخله و خشونت علیه خود شدند، تا نفی اتحادیه های سراسری و همه دربرگیر کارگران، کارکنان، و دانشجویان، نفی حقوق دینی و ملی اقلیت ها، آیین و زبان، دیانت و ملیت و قومیت، نفی اتحاد فراگیر عناصر عرف و شرع، نفی گسترش آزادی هنر و اندیشه و آخرالامر سرکوب استقلال سیاسی و ممنوعیت آن.

واکنش هیات حاکم تحت رهبری آیت آلله خمینی به عملیات ترور و بمب گذاری، فرصت جهت برگزاری مکارتیسم ایرانی-شرعی شد. ظرف ۴ سال، در زمستان ۱۳۶۱، سیکل حاکمیت شرع-میلیشیا با کلیت هیات حاکم در رکاب، به اجماع در سرکوب استقلال سیاسی رسید.

قدرت های امپریال، باحضور، همانند لندن و پاریس، و بی حضور، همانند واشنگتن، به عنوان راهنما و حامی برای سرکوب استقلال سیاسی نخ دادند. تینک تانک های ایران در بریتانیا ارتقاء مقام یافتند.

وضعیت دخالت نظامی مخرب شوروی سابق در افغانستان برای به کرسی نشاندن حکومت سکولار، دفع جمعیت های وسیع اسلامی، موقعیت سیاسی حزب توده را علیرغم مشی حمایت بی شائبه آن از حکومت تضعیف می نمود. تسلیحات شوروی در دست صدام همین طور به مشی طرفداران شوروی در کشور کمک نمی کرد. صدائی از گرایشات سنتی برای تحقق آرمان های هر دو بخش کسب حق تعیین سرنوشت، عرف و شرع، و ترویج استقلال سیاسی وجود نداشت.

درباره وضعیت جنگ عراق نوشته ایم و صحبت کرده ایم. خلاصه این که امکانات موفقیت در جنگ که طی چند ماه از طریق بسیج ملل-ملت می توانست صورت بگیرد، به درازای 8 سال کشید. دو نیروی نظامی، در حقیقت دو ارتش، سپاه و ارتش شد. دستگاه میلیشیا بر نیروی نظامی سنتی دولت تفوق یافت. بی ثباتی ساختاری سرمایه داری نیمه-مستعمره تشدید شد. بهای انسانی در جبهه های جنگ صد ها هزار شد، هم از ایران و هم عراق. برنامه اجتماعی، نیروی اصلی در توان نظامی ایران، تعقیب نشد و انرژی انقلابی ملل-ملت به هدر رفت.

در اینجا نیاز داریم به پارسنگ سیاست نظامی حاکم دردادستانی و زندان میلیشیا به پردازیم. مشکل اینجا حجم زیاد مطلب و بیان تجربه شخصی است که به یک جلد احتیاج دارد. می توانیم خلاصه ای از وقایع و تا سرحد امکان غیر شخصی را بیان کنیم.

سرکوب سیاسی فرصت می دهد تا مشی حکومتی افتراق در لابراتوار زندان، در شرائط مفرط، بررسی شود. با در نظر گرفتن حضور در وقایع ناخوشایند و هولناک سعی بر اینست که خواننده دچار خواب بد نشود.

در جریان سرکوب سیاسی تمام روش مکارتیسم، بعلاوه خشونت تعزیرات و اعدام، به کار بسته شد. علی الخصوص تعریف و تعقیب جرائم بر اساس زندگی جنسی افراد.

- یک دیوار فاصله بین اوین و تهران
فاصله اوین و تهران دیوار است و در هر دو سوی دیوار برنامه یکسان نشان می دهد. به موازات اقدامات علیه حریم خصوصی توسط دستگاه قضائی میلیشیا در دادستانی های انقلاب، تعرض بر زنان از سوی گشت خیابانی در سطح جامعه صورت می گیرد. خبر از ماشین های گشت از طریق زندانیان، که گه گاه به این دسته از قوای میلیشیا برای گشت سپرده می شدند، می رسید. در این گشت ها لفظ زنان خیابانی برای کلیه زنان که در معابر/خیابان ها دیده می شوند بکار میرود. رکیک ترین محاورات در جریان است. در شهر و در زندان، سیاست عمومی و سیاست امنیتی، اهدافِ فاجعه انگیز واحدی را دنبال می کنند. ترکیب کادر اجرا کننده مکارتیسم در داخل و خارج زندان یکی است.

مکارتیسم میلیشیا-دادستانی در پس پرده اتهامات ارتداد، کفر، خیانت و جاسوسی که مصارف رسانه ای داشت، تعرض به تار و پود زندگی خصوصی، زندگی جنسی زندانیان را تحت پیگرد داشت. سران حزب توده با این حربه شکسته شدند و از سوی مامورین دادستانی شفاها همگی تهدید به اعدام برابر با احکام شرعی برای امورات زندگی خصوصی گردیدند.

مطابق این تکنیک، طی حبس و بازجوئی، افراد سران را با یکدیگر روبرو می نمودند تا از زندگی خصوصی گذشته، وقایع موهوم مربوط به سال ها و دهه ها قبل، از طرف مقابل عذر خواهی کنند. یا بعد از ۳ سال دوری از یکدیگر در اولین دیدار داخل زندان، زن به ملاقات شوی آورده می شد، تا به همین ترتیب طلب بخشش از گذشته زندگی خصوصی نماید.

نکته مشترک برخورد متهمین نامبرده با مکارتیسم هیات حاکم تحمل تصرف عدوانی زندگی زناشوئی افراد و دوستان آنان از سوی دستگاه قضائی تحت امر میلیشیا است. در جائی که به یک "نه" یا "فضولی موقوف" از سوی متهمین نیاز می باشد. افراد در حیا و شرم از تجاوزی که به زندگی خصوصی آنان صورت گرفته به تحمل وضع ایجاد شده از سوی دادستانی میلیشیا می پرداختند.

در زندان قزل حصار برنامه گویش زندگی جنسی و طلب برائت، به ویژه زنان زندانی، در مقابل جمعیت زندانیان در بند برگزار می شد. در اوین در حسینیه. جوانان روابط جنسی در خانه های تیمی را عنوان می کردند و با موهوماتی از این دست سعی می کردند امتیازاتی برای زنده ماندن از اعدام به دست آورند. سال ها بعد از دهه ۶۰ همین رفتار "امنیتی" تجاوز به زندگی جنسی با شخصیت های "حقوق بشر" صورت می گیرد و زن یا شوهر یا هردو در مظان این اتهامات قرار می گیرند. همین رفتار با زندانیان عادی، اقتصادی و اقلیت های دینی به کار گرفته می شود. این رفتار، تجاوز به تار و پودِ حریم خصوصی افراد، علی الخصوص زنان، امروزه استاندارد در دستگاه امنیتی و قضائی سپاه است. .

* * *

برنامه مکارتیسم-شرعی، که از آن سخن رفت، تا سال ۱۳۶۵ دچار تضادهایش شده، از آنجا که دیگر گروهی برای بازداشت نمانده بود فروکش کرد. گفته می شود فیلم های تهیه شده از زندان برای آیت الله خمینی پخش شد و او تاب تماشا نداشته و آن چه می گذشت را "جنایت" نامید. زندان های دادستانی انقلاب در اوین ودیگر زندان های وابسته تحت امر آیت الله منتظری قرار گرفت. از اینجا تنها دعوای طرفداران آیت الله منتظری و بافت سنتی دستگاه اجرائی دادستانی های انقلاب حاصل شد. کشمکش های جناح های حاکم، که قبلا طی نخستین سال های پس از انقلاب در جامعه بلای سیاسی گرایشات خلقی شده بود حالا در زندان به ملاقات هواداران آنان آمد. نتیجه کشمکش جناح های مذکور در دادستانی و زندان، برای زندانیان شوم بود و مجددا بلای جان شد.

سیطره جناح تحت امر منتظری دیری نپایید. پس از یکسال، بافت سنتی بر دستگاه دادستانی و دادگاه های انقلاب اسلامی مجددا حاکم شد. وضعیت زندانیان دراین میان تنها از سالن های با اطاق های در باز در سال ۱۳۶۵ شروع شد و سپس به سالن با اطاق های در بسته بعد از سقوط طرفداران آیت آلله منتظری در ۱۳۶۶ رسید. در اوین، بازگرداندن زندانیان سرموضع به بندهای در بسته با زور و ضرب، حضور گروه های ضربت دادستائی-سپاه صورت گرفت و بعد از آن اعتراضات این زندانیان در اطاق های در بسته با کوبیدن به درها برای چند روز ادامه داشت.

بیش از ۶۰۰۰ زندانی در اطاق های در بسته با غضب مسئولین دادستانی-دادیاری نشان شدند. در اوین، در هر اطاق در بسته ۳۶ زندانی قرار گرفت. ماه های متعددی گذشت تا تابستان ۶۷ و اعدام ها در خاتمه جنگ عراق فرا رسد. برپایه خبری که از سوی پاسداران زندان درز می کرد، تعداد دارهائی که برای اعدام ها در تابستان ۶۷ نصب شد ۱۸ بود. هر اطاق با دو بار دار آویختن تمام می شد. هرشب با خاموش شدن چراغ اطاق هائی که خالی می شدند، پاسداران زندان از روی تپه های نگهبانی تعداد زندانیانی که به دار آویخته می شدند را دنبال می کردند.

حکم برای اعدام این دسته از زندانیان از آیت الله خمینی، "اتمام حجت"، کسب گردید. رهبران حزب توده، هدف اصلی اعدام ها، در لابلای این اعدام ها جان باختند. با درز کردن خبر اعدام رهبران حزب توده که بعدا خارج از قرار قبلی اعلام شد، اعدام های تابستان ۶۷ متوقف گردید. بر اساس اظهارات در داخل زندان بیش از ۶ هزار زندانی اعدام گردیدند که زندانیان عادی را نیز شامل می شد.

بندهائی که از این زندانیان خالی شد با زندانیان جدید، اسرای عملیات نظامی مجاهدین در خاتمه جنگ در مرزهای غربی کشور، پُر شد. این زندانیان همگی از "سازمان" به "نظام" جلب می شدند. اخباری که از ناحیه پاسداران درز می کرد حکایت از این داشت که عقد صیغه زنان از سوی بازجویان جاری می شد. از سرنوشت این زندانیان گزارشی منتشر نشده است.

در خاتمه جنگ عراق آیت الله منتظری اعدام های ۶۷ را "جنایت" نامید و طی این زمان عزل گردید. در این میان، بهای اختلاف بین فقها، "خواب از چشم بردن" یکدیگر را زندانیانِ دست از همه چیز و همه جا کوتاه با اعدام های ۱۳۶۷ پرداخت نمودند. بعدها آیت الله که با زندانیان همدردی کرد و به زندانیان کمک می نمود، در منزل محصور شد. اختلافات با فقیه از حذف به "تصفیه سازمانی" او رسید. مکارتیسم علیه استقلال سیاسی، همان طور که انتظار می رفت، به اعضاء هیات حاکم رسید.

* * *

جمعیت زندانی از هواداران گروه های میلیشیای سکولار و چپ (اعضا این دسته از گرایشات سیاسی غالبا در موج اعدام های ۱۳۶۰ از بین رفته اند) تشکیل می شد که مرزهای سیاسی را بصورت زندان در زندان برای خود تقسیم می کردند؛ زندانیان محیط بسته زندان را بیشتر به خود می بستند و فردیت افراد را سلب می کردند. وضعیت اسفناک حبس بدین ترتیب از سوی زندانیان اسفناک تر می شد. به غیر از قرآن و نهج البلاغه زندانیان مجاهدین روزنامه و کتاب را تحریم می کردند. زندانیان بطور کل اخبار تلویزیون را تحریم می کردند. کل جمعیت زندانی مذکور خواستار دسترسی به کتاب نبود. در مقابل، زندانیان عادی که اکثرا بعد از شرکت در جنگ به سرقت مسلحانه مبادرت کرده اند، توجه به اخبار تلویزیون داشتند. آنان ربط اعدام ها و امکانات عفو و آزادی خود را با گزارشات تلویزیون در مورد ترور یا محاربین می دانستند. حقیقتا، تلویزیونِ هیات حاکم مشی سیکل های اعدام حکومت در دهه 60 را هدایت می کرد.

در زندان، بند هائی است متشکل ازنوجوانان زندانی که سنین بلوغ را در زندان سپری می کنند. کل جمعیت زندانی، مرکب از انسان های شکسته است. مجموعه هزاران زندانی، اعم از تواب یا غیر تواب که به آینده هیچ امیدی نداشتند و زندگی خود را تباه شده می دیدند.

هزاران زندانی، شاید تا ۲۰ هزار مرد و زن و تعداد قابل توجه از زندانیان "ملی کش"، در اوین، گوهردشت، غزل حصار و مابقی کشور؛ متشکل از هواداران گروه های متعدد که به جرم حمایت و یا داشتن اعلامیه ای در زندان هستند. و مطابق با اصل بنیادین آزادی بیان و آزادی انجمن نمی بایست زندانی شوند.

افتراق سیاسی گرایشات مربوطه که در زندان های رژیم قبلی و از اوان انقلاب عیان بود در سال های بازداشت اعضا و هواداران ادامه یافت. برخورد عقلانی به بازداشت و زندان از سوی زندانیان جای نداشت: زندانیان عادی در راس رفتار مناسب و عقلانی با مقامات دستگاه قضائی میلیشیا هستند. بعد از زندانیان عادی زندانیان سلطنت طلب. بعد با فاصله زیاد حزب توده است و بعد در آخر خط اکثریت زندانیان مربوط به مجاهدین و فدائیان خلق یا چپ.

بعد از تجربه خوفناک اعدام های ۶۰ آن دسته از زندانیان که زنده مانده اند و اضافه شدن زندانیان توده و اکثریت به جمعیت زندان ها، زندانیان در لیست هایی که تهیه می شد عموما اتهام خود را "گروهک"، "منافق" یا "حزب منحله توده" می نامند و پشیمان اعلام می دارند. دادستانی بندهای زندانیانی که در زندان کار نمی کنند و یونیفرم توابین را نمی پوشند را بندهای "سرِموضع" می نامید. به عبارت دیگر هزاران زن و مرد زندانی با مارک "سرموضع" اسماً زیر تیغ قضائی قرار می گرفتند. آنان نیز از مارک "سرموضع" بدشان نمی آمد و شیوه های زندان کشیدن با درگیری مستمر بر مسائل ناچیز را نشان می دادند. این نحوه عمل از اعلام نیاز این یا آن زندانی به دندان پزشک بعد از ساعات خاموشی شروع می شد تا برخوردهای دیگر از این نوع که عملیات "زیر هشت"، اتوریته بند، را شب هنگام دچار گریپاژ می کرد چون مثلا دندانپزشک زندانی دیگری است که در بند دیگر خوابیده است. یا عنوان کردن دیگر خواست هایی که حالت مطالبات اعضا خانواده از یکدیگر را دارد.

دادستانی به زندانی کردن راضی نبود و جهت ایجاد شرائط حبس در شرائط شدید می کوشید. والا زندان را با کتاب، امکانات هواخوری و ورزش پر می کرد. طرز فکر کادر میلیشیا این بود که اوین مخوف ترین جای دنیا شناخته شود. کشمکش مقامات به تشدید لج بازی می انجامید. زندگی عاطل و باطل در زندان با مشغلات بی ثمر پُر می شد.

در اینجا بعد از باز شدن درب اطاق های بند ها، عملیات مجموعه زندانیان مجاهدین و چپ، که کم و بیش نیمه های مساوی جمعیت زندانیان را تشکیل می دهند، برای کسب خواست های موهوم و نهایتا تمرد به صورت اعتراض افراد از همه جا دست شسته صورت گرفت. هر این تعداد از جوانان و نوجوانان کشور را در اطاق های درب بسته زندانی نموده و با خشونت سلب حقوق می کردند احتمالا همین نتیجه حاصل می شد.

زندانیان به این ذهنیت دچار بودند که نبض جامعه را در دست دارند و از همین ایستادگی به اهداف می رسند و خانواده ها بی خبرند. خانواده های زندانیان سرموضع طی ملاقات های زندان نمی توانستند دلیلی برای عملیات موهوم آنان ببینند و می خواستند فرزندان آنان کوتاه بیایند. کشمکش های نادرست و خودشکن همانند خواست یک بند مرکب از بیش از ۳۰۰ زندانی"سر موضع" در زمستان ۱۳۶۵، شامل افراد تحصیل کرده، متخصص و پزشک، برای انتقال دو اطاق، قریب ۶۰ تن زندانیان عادی و اقلیت دینی بهائی از بند و تحریم این زندانیان. خواست های دیگر زندانیان مثلا تعیین و تقسیم اطاق های بند مطابق با تصمیم خود بود. بعد از موافقت "زیر هشت" و تحقق این خواست معهذا برای ماه ها در مورد تقسیم اطاق ها بین زندانیان، گرایشات موجود به توافق نمی توانستند برسند. مزاح میان زندانیان این بود که اگر مطلب دیگری نبود برای تراشیدن ریش رئیس زندان دست به مبارزه می زنیم. درگیری بین بند های "سرموضع" و دادستانی در مسائل ناچیز پیچید و تا تنبیه زندانیان به بندهای اطاق در بسته پیش رفت.

تفرقه میان زندانیان تمامی نداشت و از تحریم زندانیان عادی، اقلیت بهائی، و توابین آخرالامر به عدم تحمل جناح های موجود علیه یکدیگر رسید. زندانیان "سر موضع" در سال ۶۷ خواستار جدا کردن بندها بین نماز خوان و نخوان شدند. فرمول دعواهای هیات حاکم، مشروطه و مشروعه، مرزبندی هواداران گرایشات متعدد در زندان را هدایت می نمود. سوال هیات ۳ نفره "محاکمات مضاعف" (دابل جپردی) در تابستان ۶۷ برای تعیین اعدام زندانی: می خواهید در بند نمازخوان و یا نماز نخوان باشید؟

همه این حقایق دال بر این بود که این افراد نمی بایست زندانی باشند تا چنین روزهائی در زندان بیاید.

استقلال از مواضع جناح های حاکم مد نظر زندانیان نمی بود. شخصیت های تحت امر آیت آلله منتظری زندانیان "سرموضع" را در منظر خود داشتند. زندانیان تواب را شست شوی مغزی شده می دیدند. رهبری سنتی در اوین توابین را مدّ نظر داشت. تعداد قابل ملاحظه ای از توابین هم اعدام می شدند. توابین از این دیدگاه مادون به حساب می آمدند. در صورتی که مجموعه تواب یک آواز "زنده بمانیم" بود، و این نغمه شاد هیچ کسی را کمتر نمی کند. توابین در روزها در زندان کار می کردند. از هر دو سوی مقامات و زندانیان محیط مسموم تشویق می شد.

تنها راه حل کاربرد آزادی بیان و آزادی انجمن و آزادی زندانیان بود تا زندانیان از تله عمر تباه شده خلاصی یابند. جامعه و کسب استقلال و آزادی نیاز به حبس و خشونت علیه ده ها هزار جوان و تحصیلکرده، "دانشگاه" زندان تعریف شده از سوی میلیشیا، ملحقات امنیتی و قضائی آن، نداشت. دستگاه قضائی میلیشیا و سرکوب استقلال سیاسی خطر سیاسی برای ملت و امکانات کسب حق تعیین سرنوشت بود. در وضعیت جنگ علیه تجاوز نظامی بغداد، جای استقلال سیاسی طبقات عام شهر و روستا و وحدت آنان خالی بود. کشمکش جناح های حاکم در دادستانی-دادیاری-زندان، راه به جائی که ایمن مال و جان زندانیان باشد نمی برد.

چیزی که بتواند این وضع اسفناک را عوض کند وجود نداشت.

* * *

رهبران توده، قدیمی ترین گرایش سیاسی مستقل، شاخه اصلی مداومت سیاسی استالینیسم در ایران از زمان جنگ دوم بین الملل، بعد از توبه و انحلال حزب توده طی سال های آتی حبس، دیگر نتوانستند دوباره بلند شوند. اگر هم که احیانا بلند می شدند متاسفانه کمکی به بهبود وضع و خود نمی رساندند. رمق بلند شدن بیش از هر چیز دیگر به فهم واقعیت/وضعیت نیاز داشت.

کیومرث زرشناس، مسئول سازمان جوانان حزب توده می گفت نه ما از آنچه در اینجا می گذرد خبر داشتیم، نه انتظار آن را داشتیم و نه می دانیم که چه کار باید بکنیم.

محمد علی عموئی، ۱۰ سال حبس قدیم را به ۱ سال حبس فعلی ترجیح می داد. او بیش از ربع قرن زندان رژیم کودتای ۲۸ مرداد را سپری کرده بود.

احسان طبری می گفت ایکاش قبل از این حبس مرده بودم.

* * *

اعضاء حزب توده اعم از تواب یا سرموضع، در بندهای عمومی هستند؛ بیش از یکصد نفر.

این اعضاء از موضع معرفی کردنِ عناصر مجاهدین و چپ به مقامات و نهادهای میلیشیا-دادستانی قبل از بازداشت ها به همراهی با جمعیت غالب از زندانیان "سرِ موضع" و کشمکش های نادرست یا بی اهمیت بندها با مسئولین "زیر هشت" رسیدند. بیشترین اعضاء توده در انتظار دریافت حکم دادگاه، یا زیر تیغ، بسر می بردند. هادی و رهنمای کار وجود نداشت. تنها دستور به صورت ترک کشتی خرد شده در طوفان از سوی کیانوری به اعضا حزب که از سوی مقامات دادستانی برای ترک موضع خود به سلول او برده می شدند بود. او به همه می گفت که مشی شوروی در سراسر خاورمیانه بدون اقبال بوده و می باشد و گناه او و دیگران، یعنی اعضا، نیست.

مرکزیت حزب توده در خارج از بندهای درگیر و دور از تحولات بندها، حبس سپری کردند. کم نبودند کادرهای حزب توده که از گیر افتادن در کشمکش های مجاهدین-چپ می نالیدند و چاره دیگر نمی دیدند. می گفتند با سابقه معرفی کردن اعضا و هواداران مجاهدین و چپ، که در زندان اکنون اکثریت نفرات بودند، به مقامات اگر با کارهایشان در زندان مخالفت کنیم خون به پا می شود.

۳ سال پس از بازداشت من، در زمستان ۱۳۶۴ ، مسئول قوه قضائیه و هیات همراه در اطاق در بسته ۱۸ تن از رهبران حزب توده، یک تن از رهبران اکثریت و اینجانب حضور یافته و اعلام نمود که وضع اسفناک در اطاق در بسته، ۳ بار ویزیت روزانه به دستشوئی های غیر بهداشتی برای ۱۰ دقیقه را نمی پسندد، و تغییرات در راه است. آقای فروتن رئیس زندان خطاب به این جانب گفت اگر می خواهید صحبت کنید الان وقت آن است. چند دقیقه کوتاه صحبت کردم. در پاسخ به مطالب و سوالات اینجانب آقای آیت الله اردبیلی گفت بازداشت، حبس، محاکمه و محکومیتِ شما غیر شرعی است. او کلمه غیر شرعی را چهار بار برای بازداشت، حبس، محاکمه و محکومیت بکار برد. پرسید چه می خواهید؟ گفتم پنیر و شیرخشک والا بیماری های متعدد که بدان دچار شده ام امان نخواهد داد. تقاضا کردم این اقلام را به فروش برسانند. پرسید مگر نمی دهند. رئیس زندان پاسخ داد متاسفانه ما امکان نداریم. ایام حبس از اینجا برای کمی بیش از سه سال دیگر ادامه یافت. حکم دریافت پنیر و شیر خشک از سوی رئیس قوه قضائیه صادر شد.

در ادامه این سرکشی موقعیت به آقای اردبیلی داده شد تا با عتاب و التهاب سران حزب توده را خطاب دهد و نهایتا گفت که "خیانت های شما بر کسی پوشیده نیست ولی ما تصمیم گرفته ایم شما را اعدام نکنیم و ابد بدهیم". این سخن بعد از چند دقیقه التهاب شدید، تکبیرهای جمع همراه را هر بار که سخنگو خیانت توده را به زبان می آورد، به دنبال داشت. آقای اردبیلی احتیاج به تازه کردن نفس داشت و اینجانب را مخاطب قرار داد که "شما چرا اینها را محکوم نمی کنید؟" یک نگاه به دور و بر اطاق، مردان سالخورده و وضعیت ما کافی بود. بی منفعتی این بازداشت ها روشن می بود. سوال کردم "به خاطر اختلافات تاریخی"؟ پاسخ داد "شما هم که برای همه چیز یک دلیل تاریخی دارید."

فرصت بدست آمده از اعلام احکام حبس ابد توسط رئیس قوه قضائیه، از سوی رهبران حزب توده حس نشد. تعداد زندانیان توده و خانواده هایی که به ملاقات آنان می آمدند امکانات برای تبلیغ حقوق مدنی جهت اجرای حکم حبس ابد را می داد.

تلاش برای ابلاغ حبس ابد اعلام شده، این زندانیان را می توانست در راه مستقل خود قرار دهد و از بازی های بیهوده و خطرناک "سرموضع" جدا سازد. در عوض گمراهی سیاسی، سعی دائمی در تعریف چند و چون زندانی سیاسی، لزوم پرداخت بهای بیشتر طی حبس از طریق مقاومت یا مبارزه، مفاهیمی بچگانه و یا بی اهمیت از این دست که راهنمای عمل گرایشات خلقی (و بورژوازی لیبرال) است و پس از دهه ۶۰ از سوی برخی از زندانیان حقوق بشر اتخاذ می گردد، گریبانگیر آنان شد.

* * *

قریب یکسال پس از حبس های انفرادی در زندان پس از بازداشت، اینک در سلول ۴۲ در بند ۲۰۹ ، زندانی جدیدی به سلول مجاور، سلول ۴۱، آورده شد: رهبر مرکزی حزب توده، نورالدین کیانوری. برای قریب یک سال دیگر، در ایام حبس بدون ملاقات، روزنامه، کتاب، و هواخوری، مجاورت سلول انفرادی، بدون هیچ تماس زندانیان با یکدیگر ادامه یافت. بعد در فرصت آشنائی در بند پس از خاتمه انفرادی، او به دفن افتراهای قدیم علیه گرایش مستقل سیاسی-سوسیالیستی و نشریه کارگر، که خود او (همراه با رهبران فدائیان اکثریت) قبل از زندان انتشار می داد، دست زد. در همراه شدن علنا تاکید می ورزید.

زمستان ۶۷، در مقابل مجلس، زمانی که مراسم آزادی چند صد زندانی بعد از تابستان اعدام ها برگزار شد، جداگانه از زندان به این مراسم آورده شده بودیم، و او گفت من نیز می خواهم به ایستم اگر توان اجازه دهد. پیشنهاد دادم که مشت راست را در دست چپ من قرار دهد و به من تکیه دهد و او برای بیش از یک ساعت تا آخر برنامه ایستاد. طرف راست مهدی پرتوی ایستاد. مابقی جمعیت زندانی در کف خیابان در جلوی مجلس نشسته بودند. بعد از آزادی زندانیان به اوین بازگردانده شدیم و جدا بودیم.

در اسفند ۱۳۶۷ به دادستانی اوین آورده شدیم و در برابر فشار مقامات دادستانی که توبه او از نظراتش را طلب می کردند، او تاکید بر اعتقاد شخصی خود به مارکسیسم را هم پیمانی با نظریات "بابک"، اعلام نمود و گفت هرکاری او بکند و بگوید من هم می کنم. بعد از آن شب دیگر کیانوری، کیای عزیزِ مریم فیروز را ندیدم. چهار روز قبل از عید به صورت مرخصی، سپس آزادی مشروط با حضور/گزارش هفتگی در دادستانی، حبس خاتمه یافت.

حکومت این حقیقت جهان-تاریخی که موضع توده-ستیزی سرمایه داری، سرکوب احزاب کمونیست طرفدار شوروی سابق، تنها ضرر به ملت، طبقات عام شهر و روستا می رساند و سرکوب این گرایشات به نفع قدرت های امپریال است را به اثبات رساند. مشی این احزاب با پیروی از منافع حکومت های سرمایه داری آنان را ضربه پذیر می کند. گرایش مستقل سیاسی، از حقوق آنان همانند حقوق خود دفاع می نماید.

* * *

ابرام در خواست های تاریخی طبقات عام شهر و روستا، مدل حکومت منهای استقلال سیاسی ملت، متروک مانده و جذابیت از دست داد. با تجربه ۴ دهه نابسامانی های موجود، طبقات عام ازانتظارات نارسا و ستیزه جونی های موهوم حکومت-میلیشیا برای جلوگیری از وحدت ملت، دوری می جویند.

طی این ۴۰ سال دستاورد رژیم جدید ایجاد بزرگترین ارتش، میلیشیای حاضر، در منطقه است. به موازات کارنامه رژیم سابق که موفقیت اش در ایجاد پنجمین ارتش دنیا خلاصه می شد.

رژیم سابق، رژیم کودتای ۲۸ مرداد بود، زاده از سرکوب عمیق ملت و استقلال سیاسی و برای ادامه رژیم اختناقِ مدهش سیاسی بزرگترین ارتش را مهیا کرد و از این طریق ایران به کام فرض می شد. بعد از انقلاب، جمهوری اسلامی، راه به بزرگترین ارتش را از طریق سرکوب استقلال سیاسی ۶۷-۱۳۶۱، هموار کرد. کارنامه پیروزی در جنگ سوریه از سوی ملت مورد تردید و سوال قرار گرفت و روز از نو روزی از نو مساله آزادی استقلال سیاسی عنوان شد.

هیات حاکم جدید هرچه بیشتر در این راه بسته تلاش کرد، دوباره و دوباره تاکید تاریخ بر استقرار وظائف تاریخی سرمایه داری و استقلال سیاسی، میلِ غریزی طبقات عام شهر و روستا پا به میان گذاشت. آخرین تلاش بهم آوردن جامعه ای که بطور یکسان بین شرع و عرف تقسیم شده است انتخابات ۱۳۸۸ به دخالت ملت، راه پیمائی ساکت، یادآورنده راه پیمائی های قبل از انقلاب انجامید. اعتراضات ۸۰ شهر در سال گذشته خواست صلح عمومی از سوی ملت را بازگو کرد.

سرکوب ۱۳۶۱ می بایست استقرار و تحمیل مشابه سیکل حکومتی آسیائی قدیم یا "صدر اسلام"، با چسب ایدوئولوژیک اسلام-ایران یا ایران-اسلام را تثبیت کند. در خاتمه ۸ سال جنگ عراق، سراب جای به واقعیت داد و به سرکشیدن جام زهر رسید. خاتمه جنگ ۸ ساله ازکربلا تا قدس نبود. در همین ایام، آیت الله منتظری که او نیز راه حلی نداشت شاید بهتر از هر کس دیگر حقیقت را بیان داشت که در حکومت و جنگ "ما نمی دانستیم چکار می کنیم"

۱۱- بازدمِ فرح بخش و سازماندهی طبقات عام

فرشته صلح، همبستگی، وحدت عوامل عرف و شرع، استقلال سیاسی طبقات عام شهر و روستا، بال و پر می آراید.

مشی میلیشیا و پوپولیسم از سوی گرایشات سکولار در زمان استبداد سلطنتی نَفَس از ملت گرفت. زمان لازم بود تا طبقات عام شهر و روستا راه صلح آمیز عمل انبوه را بیابند. طی تاریخ ۴۰ سالی که از انقلاب ۵۷ می گذرد، نفسی که میلیشیای شیعه از طبقات عام شهر و روستا گرفت، برای اولین بار زائل می گردد.

از ابتدا تا انتها، مشی چریک-میلیشا، نَفَس از ملت می گیرد. تعارض مشی با ملت از بدو امر مشهود است. چریک یا میلیشیا، خود را جایگزین ملت اعلام می دارد. در هر قدم بعدی، تعارض با ملت آشکارتر می گردد. همانند اختلاف بین جنگ با صلح در وضعیت امروز. ملت به کسب استقلال و آزادی نیاز دارد و کانون توجه اش، در هر زمان که به میدان آید، معطوف به این خواست است. تاثیر منفی قیمومیت میلیشیا، تعارض آن با عمل مردمی ملت، درکلیه حالات در تاریخ ۴ دهه، از ایران تا غزه و سوریه و دورتر، روشن می باشد.

انقلاب عمل مستقل طبقات عام شهر و روستا است. از لحاظ سازماندهی مستقل، ضعف این طبقات در پرتو موفقیت در عمل، مشهود می باشد. پیوندهای سازمانی که طبقه اجتماعی خام را به عالیترین محصول توسعه تاریخ در شکل مستقل و سازمان یافته بدل می سازد، موجود نبوده از سوی استبداد سلطنتی پدر و پسر سرکوب گردیده بود. آنچه بود و هست پیوند های سازمانی و سیاسی طبقات سرمایه دار و حکومت آنان که از بختِ بدِ روگردانی از انجام وظائف تاریخی سرمایه داری، راه پس و پیش ندارد.

درزمان انقلاب ۵۷، وضعیت طبقات عام شهر و روستا از نظر سازمانی در همان وضعیت نازلِ در آغاز استبداد رضا خان در دهه ۱۹۲۰، قرار می داشت. این وضعیت کم و بیش تا امروز ادامه می یابد. با مشی نارسا و عقیم حکومت، بن بست مشی جنگ و بحران اقتصادی، طبقات عام شهر و روستا به تحرک مجدد و مستقل فراخوانده می شود.

۱۲- خروج از بن بست؛ تکیه بر استقلال ملت

تاریخ ۴۰ ساله در پرتو عملیات طبقات عام شهر و روستا شکل می گیرد. زور و ضعف طبقات عام، برآیند کلیه وقایع دیگر را در این تاریخ تعیین می کند. غیبت طبقات عام شهر و روستا از حضور مستقل سیاسی، ریشه کلیه مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در این دوره تاریخی است.

نیاز به تولد سازماندهی مستقل ملت، کارگران، دانشجویان، کشاورزان، مهاجرین افغانستان، زنان، جوانان، متخصصان و کسبه کوچک عیان شد. تا مشی حکومتی مورد نیاز خود را دیکته نمایند و مشکلاتشان را از سر راه بردارند.

خروج از بن بست سیاسی هیات حاکم تهران تنها از طریق اتکاء به قوه مستقل طبقات عام شهر و روستا می تواند کامبخش باشد. مذاکره با ملت از سوی تهران، تبعیت از خواست عمومی برای صلح ، به عنوان پیش شرط مذاکره تهران-واشنگتن در ایران نمایان گردیده است.

مذاکره با ملت و پیروی از خواست های آن تنها از طریق احترام به حقوق وامیالِ ملل-ملت، استقلال و آزادی میسر است. نیاز است دروازه سیاست به طبقات عام شهر و روستا، استقلال سیاسی ملت، گشوده شود و تاثیرات فرح بخش صفوف متحد مستقل آن و طپش صلح نمایان گردد. انقلاب ۵۷ عملی است تاریخی جهت گشودن سیاست به نیروی مستقل عامه؛ چهار دهه دوری و ممانعت از این اصل، بیش از پیش طبقات عام شهر و روستا را لازم دارد.

راه به جلو از طریق وحدت عمل مستقل ملت جهت صلح و انجام وظائف تاریخی سرمایه داری، پیمودن در مسیر ترقی تاریخی، میسر می باشد. کسب حق تعیین سرنوشت ملل به صورت عامل جهش کیفی در توسعه ملت، ارتقا زندگی طبقات عام شهر و روستا، عمل می کند.

موفقیت در کسب حق تعیین سرنوشت ملل و استقرار حاکمیت ملی در گرو تحقق ۳ اصل است:

اصل اول: آزادی استقلال سیاسی، آزادی بیان و آزادی انجمن، که تحقق استقلال و آزادی بدون آن میسر نیست.

اصل دوم: منع آزار اتباع خارج، حقوق کامل اقلیت های دینی و ملی، که وحدت بین المللی و داخلی کسب حق تعیین سرنوشت را میسر ساخته و تفرقه را از میان برداشته و قوه ملت، طبقات عام شهر و روستا را بدانان باز می گرداند.

اصل سوم: حکومت کارگران و کشاورزان، که اصل قابلیت ملت در استقلال از سرمایه داری و برقراری حکومت مستقل جهت انجام وظائف تاریخی، رسیدن به جهش کیفی در رشد مادی و معنوی از طریق خلاقیت طبقات عام شهر و روستا را نشان می دهد.

۱۳- اصل اول: آزادی استقلال سیاسی؛ آزادی بیان و آزادی انجمن

آزادی استقلال سیاسی، لازمه کسب استقلال و آزادی است. هم از اینروست که سرکوب و بستن استقلال سیاسی در سال ۱۳۶۱، راه ثمره گیری از انقلاب ۵۷ را بست.

۴ دهه تجربه تاریخ، و قمار جنگ در سوریه از سوی هیات حاکم در ایران لازم آمد تا حقیقتی که با سرکوب استقلال سیاسی از درب رانده شد از پنجره باز آید. ترکیب برنامه جنگ و بحران اقتصادی رشد یابنده، اساس جامعه، طبقات عام شهر و روستا را خطاب قرار می دهد. همه می دانند که واکنش حکومت بیش از حرف نیست.

سیکل کسب حق تعیین سرنوشت ملل، استقلال و آزادی، از آغاز تا انتها به حضور و توانائی سیاست مستقل در یادگیری از طبقات عام شهر و روستا بستگی دارد.

تاریخ چیز جدیدی ندارد که به طبقات سرمایه دار و حکومت آنان ارائه کند و یاد دهد. سرمایه داری چیز جدیدی ندارد که به تاریخ اضافه کند. راه اقتصاد و حکومت، بکار گیری عقل سلیم، "خرد جمعی"، حرکت بر اساس اجماع از سوی نخبگان و حکومت که در عالیترین شکل سیاست سرمایه داری بیان می گردد، شناخته شده است و نارسائی آن از قبل تعیین شده است.

حرکت از نیاز عینی، فوتی و تاریخی طبقات عام شهر و روستا به عنوان مشی حکومتی در زمره مشی حکومت سرمایه داری نیست. بازگو کردن این نیازها با استقلال سیاسی میسر است. به انجام رساندن این تکالیف به سازماندهی مستقل طبقات عامه نیاز دارد.

انشقاق مشی سرمایه داری به پادزهر مشی وحدت استقلال سیاسی نیاز دارد. در غیر اینصورت کسب استقلال و آزادی میسر نیست.

بدون بانگ وحدت و سازماندهی مستقل در کارخانه، دانشکاه، مزرعه و کوی و برزن، حرکت مستقل سیاسی طبقات عام شهر و روستا، رسیدن به هیچیک از آرمان های مادی و معنوی جامعه میسر نیست.

استقلال سیاسی بجای توجه گرایشات حاکم به تعیین کادر حکومتی، توجه ملت را به سازماندهی مستقل کارگران، کشاورزان، دانشجویان، جوانان و زنان، اقلیت های دینی، ملی و قومی، متخصصان و کسبه کوچک جلب می کند.

در صورت حضور برنامه استقلال سیاسی، و سازماندهی مستقل طبقات عام شهر و روستا، سر و بدن نهضت ملی-شرعی، کسب حق تعیین سرنوشت سالم است. در غیر اینصورت از درد رنج می برد.

۱۴- اصل دوم: منع آزار اتباع خارج؛ حقوق کامل اقلیت های دینی و ملی

آنچه برای طبقات عام شهر و روستا درایران خوب است، برای مردمان در همه جا خوب است و بلعکس. اصل بر وحدت طبقات عامه است و تبعه داخل و خارج یکی به حساب می آید.

لازم است که برنامه اجانب گیری، تعقیب و آزار اتباع خارج به بهانه های پوچ امنیتی حکومتی، مُد روز میلیشیاگری، رسما موقوف اعلام گردد. شیوه "امنیت" میلیشیا، پیگرد قضائی و جاسوس یا خبرچین کردن افراد، شناخته شده است. پایان دادن به برنامه جاسوس گیری بازداشت و حبس به سبب اِن جی اوی حقوق بشر، اشاعه مواضع حکومتی اِن جی او درباره معاهدات مالی، همانند اف ای تی اف، را خاتمه می دهد. حکومت سرمایه داری می تواند با ان جی او و یا بدون آن باشد، بعضا با آن باشد و یا بعضا نباشد و حاصل حکومت یکسان است. درهر صورت آزادی بیان و آزادی انجمن و سازماندهی مستقل برای طبقات عامه ضرورت جامعه است.

لازم است که تبلیغات و برنامه های "امنیتی" حکومت که اتباع خارج را نشان می کند متوقف گردد. در امور حکومت، حق به زندگی عادی، بدون تعقیب وبازداشت، محفوظ است و به تابعیت/هویت آنان ربط ندارد.

عملیات آزار، بازداشت، بازجوئی و محکومیتِ، ضبط اموالِ اتباع خارج می بایست متوقف گردد. میدان ضبط اموال منقول و غیر منقول از سوی سپاه پاسداران وملحقات آن، تامین اقتصادی میلیشیا از طریق ضبط اموال، می بایست پایان گیرد. این برنامه طی ۴ دهه در جمهوری اسلامی با تمرکز بر اموال لایه های ضعیف و تنهای جامعه، اقلیت های دینی، از سوی میلیشیا و ملحقات امنیتی و قضائی آن تعقیب شده است.

از داستان سرائی حکومت-میلیشیا درباره اسرار کشوری، مالی، صنعتی، تجاری و شکار جن، کسانی که این اسرار را فاش می کنند، و تعقیب ها و بازداشت های اتباع خارج، تنها جراحت ملی وارد می گردد و امکانات طبقات عام شهر و روستا آسیب می بیند.

کشور نیمه-مستعمره آنچه ندارد اسرار است. حکومت، اقتصاد، بانک و صنعت، ابزار طبقات سرمایه دار است، تحت اداره آنان قرار داشته و برای آنان اسراری ندارد. اتحاد طبقات عام شهر و روستا لازم می آورد تا آزار اتباع خارج ممنوع اعلام گردد. این که اگر از اسرار "ما" یا "حکومت ما" سر درآوری یا بازگو کنی، بازداشت یا اعدام می شوی، پاپوش دوزی علیه حقوق ملت است. برنامه مکرر امنیتی "جاسوس" یابی در "انرِژی اتمی" یا "محیط زیست" و غیره، باید متوقف گردد. لکۀ آزار و حبس اتباع خارج، از چهره سیاست داخلی وخارجی می بایست پاک شود.

اتخاذ اصل بدیهی منع آزار اتباع خارج، از سوی ایران، می تواند انزوای ناشی از خواب و خیال های میلیشیا، افتراق جناح های حاکم سرمایه داری در کشور، اعم از مشروعه یا مشروطه حاکم را از میان برداشته، بیان مستقل ملت و ابرام در اتحاد بین المللی و داخلی را جایگزین سرشکستگی کنونی سازد. سرافکندگی دیپلماسی ملی ناشی از بازداشت، گروگان گیری و یا طرح های معاوضه زندانیان تبعه خارج را به عزت استقلال ملت و مهمان نوازی اتباع خارج برساند.

تحقق منع آزار اتباع خارج شکاف جانکاه ملل-ملت، طبقات عام شهر و روستا را از تارک سر تا پا، از حبس اتباع خارج تا تضییقات علیه کارگران مهاجر، از میان برمی دارد.

منع آزار اتباع خارج مطابق با اصل مهمان نوازی اجدادی مردمان منطقه خاورمیانه است. تعطیل بازداشت و لغو محکومیت اتباع خارج، راه حق تعیین سرنوشت ملل، راه آزادگی و فرزانگی را نشان می دهد.

-امکانات غول آسای رشد ملی
همانند آزادی زندانیان اتباع خارج، منع آزار آنان به جمعیت عظیم مهاجرین که میرسد، از طریق اتحاد مهاجرین روستا-افغان، و بصدا درآوردن زنگ اتحاد مستقل طبقات عام شهر و روستا، امکانات غول آسا در اختیار رشد ملی و تحقق کسب حق تعیین سرنوشت ملل قرار می دهد. بدون دخالت دولت، و اجرای برنامه های آزار و محدودیت آن، همه ملل در کنار هم با صلح زندگی می کنند. برنامه آزار اقلیت ها و محدود کردن آنان ورود مشکل حکومتی بر جامعه است. دولت باید از حق اقلیت دفاع کند.

لغو آزار و تبعیض علیه قریب ۳ میلیون اتباع افغانستان که در ایران زندگی می کنند، به جسم و روح ملت توان می بخشد. نیاز به اتحاد مهاجرین افغان و مهاجرین روستا به شهرها که ۱۰ میلیون عنوان شده است می باشد. با برخورداری مهاجرین افغان از کارت شناسائی همگانی ومشابه عمومی کشوری که عامه در اختیار دارند، بدنه ملت یک دست شده و تحکیم می گردد. با این اصلاحات کلیدی در حقیقت دست جدا شده ملت به بدن پیوند داده می شود.

ختم تبعیض علیه جامعه افغان و افزودن این جامعه به سبد جوامع کشور، خوش آمد گوئی به فرهنگ و زبان های افغان، اصلاحاتی است به عظمتِ اصلاحات لغو برده داری در آمریکای شمالی در قرن ۱۹ که با جنگ داخلی به سرانجام رسید. با وحدت طبقه کارگر و از میان برداشتن شکاف دردآور آزار و تبعیض اتباع خارج، توان کسب حق تعیین سرنوشت ملل می تواند به تحقق آمال همگانی نزدیک شود. مهاجرین شهری، با اتحاد کل این جمعیت از روستا یا افغان، بجای مساله مهاجرین، به قوه اشتغال، ساخت مسکن مورد نیاز مهاجرین و تحقق کسب حق تعیین سرنوشت ملل بدل می شود. تحکیم حقوق شهروندی مهاجرین افغان در ایران به صلح و وحدت افغانستان مدد می رساند.

منع آزار اتباع خارج مساله عرف و خدشه ناپذیری جایگاه آن را در کشور تحکیم می کند. دست یاری از این راه به وحدت زنان از دوسوی عرف و شرع، و جوانان درمحیط خالی از مداخله و خشونت، می رسد؛ به ترویج حقوق اقلیت های دینی و ملی، به مهمان نوازی طبقات عام شهر و روستا و به گسترش آزادی هنر و اندیشه. اصل منع آزار اتباع خارج، حرکت متحد و مستقل ملل را بر پایه ایمان و آزادی پی میریزد. راه عزت و سربلندی را با برنامه و شیوه های صلح و متانت مستقل طبقات عام شهر و روستا، نشان می دهد.

- تشویق وحدت ملل و ملت
به اجرا درآمدن حقوق مهاجرین شهری و افغان، وحدت طبقه کارگر، سلامت اندام فیزیکی نیروی اجتماعی، به طور طبیعی امکانات عظیم برای وحدت ملل-ملت را فراهم می آورد. حرکتِ کشور کثیر المله به وحدت در کثرت، چند نوائی یا رنگارنگی، نیاز دارد.

فابریک اجتماعی ایران در گوناگونی ملل واقوام است. از اختلاط ملل در کل بدنه جامعه به میدان های یکدست تر ملی مثل عرب، لر، کرد، ترک، گیلک، مازندرانی، ترکمن و بلوچ و ایلات میرسیم. با نفرات میلیونی و دها میلیونی این اقلیت ها اکثریت جمعیت هستند. میدان های ملی، معادن اصلی بهره برداری در کسب حق تعیین سرنوشت ملل و حاکمیت ملی، به حساب می آیند. قوه استقلال و آزادی، رشد ملی، همآهنگی، بلند کردن کشاورزی، ترویج صنعت، رشد فرهنگی و گسترش آزادی هنر و اندیشه در این معادن اجتماعی لایزالِ ملی است.

نیاز است دولت چند زبانه باشد. چرا؟ به سبب چند زبانی جامعه. تعریف کشور به عنوان مجموعه ای از ملل و نه استان ها و تقسیمات اداری-منطقه ای طراحی شده از زمان رضا خان، که زبان بریدگی را در حکومت بنیان کرد. تکلم ملل ایران و استان های ملی پذیرفتن حقایق الوان ساختار جامعه است. تنها با بلند کردن ملل، بزرگراهی که کردستان نامیده می شود به جائی میرسد.

جهش در رشد ملی با حقوق کامل ملی اقلیت ها شدنی است. تنها از طریق زبان های متعدد حکومت، و تعریف حقوق کامل ملل نامبرده رسیدن به استقلال و آزادی شدنی است. تنها از این طریق وحدت ادیان، همانند سنی و شیعه، رسیدنی است.

۱۵- اصل سوم: تشکیل حکومت کارگران و کشاورزان؛ پایان دادن ضایعات به کار و طبیعت

طبقات عامه حق بیان و سازماندهی مشابه با سرمایه داران و کارفرمایان را طلب می کنند. بدون قدرت مستقل طبقات عام شهر و روستا، بازسازی، پرورش و رشد صنعت و کشاورزی، پایه اقتصادی استقلال و آزادی میسر نیست. صنعت و کشاورزی بجائی که مورد نیاز طبقات عامه و جامعه است نمی رسد.

طبقات عام شهر و روستا تقسیم شده در کار و بار گوناگون به اتحاد قوا نیاز دارند. سازماندهی مستقل در پایگاه طبقه کارگر به سازماندهی در کل جامعه جان می بخشد. سازماندهی در سطح محلی، منطقه ای و کشوری امکان اتحاد قوای طبقات عام شهر و روستا را در اختیار آنان قرار می دهد.

از حقوق سازماندهی سرمایه داری، همان طور که تجربه نشان داده است، ضایعات به کار و طبیعت، دشواری زندگی عموم و آسیب به محیط زیست، بدست می آید. از حقوق سازماندهی طبقات عام شهر و روستا سربلندی کسب حق تعیین سرنوشت ملل و حل کلیه وظائف تاریخی دموکراتیک، تامین زندگی شرافتمندانه و حفظ محیط زیست حاصل می گردد.

حفظ منافع طبقات عام شهر و روستا از تامین سطح زندگی شرافتمندانه گرفته تا گسترش صنعت و کشاورزی، امکانات ورزشی، تفریحی و فرهنگی، به حکومت مستقل از سرمایه داری نیاز دارند.

بدون حکومت مستقل از سرمایه داری، نوآوری صنعتی و خدماتی از پشتیبان ملی-حکومتی بر خوردار نیست و در گرداب سود جوئی و رقابت به روزگار دوزخی سرمایه مبتلاست.

توسعه صنایع و معادن به سازمان دهی کارگران، و اِشراف و کنترل آنان بر تولید نیاز دارد. تولید به منزله دانشگاه اقتصاد و اجتماع در خدمت کارگران، جامعه تولیدی، قرار می گیرد.

گسترش آموزش و پرورش و درمان رایگان به تحقق حکومت مستقل از سرمایه داری نیاز دارد. آموزش و پرورش وظیفه ای است که برای رفع نیازهای یادگیری و پیشروی در کلیه سطوح دبستان، دبیرستان، دانشگاه در اختیار کلیه اعضا جامعه بوده می بایست با کار در مراکز صنعتی، کشاورزی و خدماتی ترکیب گردد. این هدف تنها زمانی که طبقات عام شهر و روستا حکومت در اختیار دارند تحقق می یابد.

بدون استقلال حکومت از سرمایه داری دسترسی طبقات عام شهر و روستا به مسکن بدست نمی آید و همواره به تعویق می افتد. حکومت مستقل از سرمایه داری دستگاه پرسشنامه و کاغذبازی نیست بلکه برای تسهیل و مدد رساندن با دانش علمی، منابع مادی و مالی آماده برای رفع نیازهای فوتی و تاریخی عموم است. به عنوان مثال کمک به نیازمندان مسکن، افراد و خانواده ها، از این دیدگاه و عمل حکومتی صورت می پذیرد. گسترش مسکن از طریق دخالت مستقیم نیازمندان مسکن در ساخت مسکن مورد نیازشان میسر است. امکان ساخت مسکن مورد نیاز مهاجرین شهری، مهاجرین افغان، با دخالت مستقیم در امر ساخت خانه هایشان، بیش از پیش موجود می باشد. مشکل مسکن از مشی حکومت و بورس زمین به عنوان پشتوانه سرمایه ناشی می شود و از بساز و بفروش و یا کنترات برای برنامه دستگاه های مسکونی شبیه به مسکن مهر فراتر نمی رود.

در همه امور اشتغال، مسکن، آموزش و پرورش، و درمان، مشی حکومت امکانات بالقوه فراوان برای سازندگی و رشد را از دسترسی طبقات عام شهر و روستا دور نگه می دارد. تنها حکومت مستقل از سرمایه داری است که این امکانات را در اختیار حل فوتی اشتغال، تامین تغذیه، و خدمات مورد نیاز شهروندان قرار می دهد. قوه اجرای تمام این امور در طبقات عامه است.

با انجمن کردن طبقات عام شهر و روستا و سازماندهی بدور خواست های صنفی، فوتی، محلی و کشوری و بین المللی امور واسطه گیری اقتصاد و تجارت و کسب سرمایه به خود طبقات آنان واگذار می گردد. ملت به امر تخصصی خود، یعنی سازمان یافتن مستقل طبقات عام شهر و روستا، توجه می ورزد. تنها از این طریق اصل آزادی بیان و آزادی انجمن در جامعه جاری می گردد. تحقق حقوق مدنی و سیاسی در جامعه به سازماندهی مستقل طبقات عامه احتیاج دارد.

نارسائی حکومت در تحقق خواست های عاجل جامعه، مشی جنگ و تعریف "منطقه ما"، مزید بر علت شده و تاثیرات منفی در سیاست و اقتصاد را چند برابر کرده است. با صلح، حق تعیین سرنوشت ملل، توان بخشی مستقل طبقات عام شهر و روستا، حکومت مستقل مردم، یعنی حکومت کارگران و کشاورزان، حاصل می شود. چنین حکومتی رشد حقوق شهروند، ملل-ملت، جوانان، زنان، اقلیت های دینی، ملی، قومی، متخصصان و کسبه کوچک، گسترش آزادی هنر و اندیشه، وحدت عرف-شرع را ابزار حاکمیت ملی و رشد اقتصادی و ملی قرار می دهد.

در ابعاد دراز تاریخی، فتوحات روحی روزگار قدیم که در ابن عربی با کشف آمریکا قرن ها قبل از آن مقایسه می شود، اینجا نیز قابل کشف مجدد نیست. طی یک قرن اخیر، فتوحات روحی به فتوحات جسمی جامعه رسیده است. انسانی که سیر عرفانی با شمع به دنبال آن می گشت و آرزو داشت، در روزگار ما در ده ها میلیون در جامعه حضور دارند. همانند انسان های با فهم و با شعور که موفقیت انقلاب ۵۷ را پشت سر دارند.

طرح راه انسانی برای حل مشکل انسانی، معرفت عرفان، درصورت حضور بزرگان آن در میان ما، به هم پیمانی با راه مستقل انسان ها، جهت ایجاد "حکومت مردم، برای مردم، و توسط مردم"، یعنی حکومت مستقل طبقات عام شهر و روستا، آراسته در حکومت کارگران و کشاورزان، بر میامدند. آنان بنی آدم اعضا یکدیگرند را حک کردن و اکنون منادی تحقق اهداف آزادیبخش انسانی می گردیدند.


بابک زهرائی

۱۷ خرداد ۱۳۹۸