Sunday, May 20, 2018

(C) ٣ دولت و انقلاب: ناپلئون شیعه


Click here for a PDF version
سیمای در حال تغییر سیاست و تابش کسب حق تعیین سرنوشت ملل
٣ - دولت و انقلاب: ناپلئون شیعه در منطقه یا وحدت مستقل طبقات عام شهر و روستا


دولت اهم انقلاب است. همانند برچیدن دستگاه سلطنت استبدادی توسط انقلاب در ١٣٥٧ . به همان سرعت که از میان برداشتنِ سلطنت و ساواک و از هم پاشی کادر استبداد صورت می گیرد، و رهائی جامعه و دولت از یوغ سلطنت تحقق می یابد، انقلاب و جامعه با اهم دولت، عامل جبر یک طبقه برکل جامعه، یعنی طبقات عام شهر و روستا، مواجه می باشد.

مشخصات تاریخی و عصری که در آن زیست می کنیم ماهیت دولت و انقلاب را تعیین نموده است. برخاستن بناپارت ایران و شیعه در منطقه خاورمیانه، از طریق موفقیت های نظامی در جنگ های داخلی عراق و سوریه، با نفی قضیه، سطح متساوی دولت و حق کسب تعیین سرنوشت ملل را بیش از پیش آشکار می نماید. از این جهت، رابطه دولت سرمایه داری و به کارگیری حاکمیت شرعی و در عین حال نفی حاکمیت شرعی بسان نفی کسب حق تعیین سرنوشت ملی، مکان فرار و جذب توام حاکمیت شرعی را در نور جدیدی، سوای سیاست رسمی، نشان می دهد.

الف- دولت: وفق دهنده طبقات یا عامل جبر یک طبقه
امکانِ تعیین دولت قبل از هر چیز به تحقق موجودیتِ عامه و شهروند نیاز دارد، که تحت حاکمیت استبداد سلطنتی از طریق خفقان سیاسی تا استخوان نفی گردیده بود؛ به عبارت دیگر طرح مساله دولت به تولد "ملت" نیاز داشت. حق تعیین حکومت، بدست آمده از سوی طبقات عام شهر و روستا با انقلاب ١٣٥٧، تائید و ترویج می گردد.

سرمایه داری دو برداشت درباره دولت را به ما انتقال می دهد. برداشت اول، از سوی سرمایه، دولت به عنوان وفق دهنده طبقات جامعه، و بر این اساس حکومت به صورت دستگاهی فارغ از سیادت طبقه ای بخصوص، از سوی گرایشات سیاست مستقر بیان می شود. به همین منوال در ایران، برای سیاست حاکم، اعم از مشروطه-اصلاح طلب یا مشروعه-اصولگرا، حکومت عنوان وفق دهنده طبقات را دارد.

برداشت دوم، از دیدِ کار، بیان ساده واقعیت، دولت را به عنوان ابزار جبر سرمایه داری می شناسد. تصور واقعیت دولت که به سبب موقعیت متضاد قادر به ملاقات و رسیدن به منافع طبقات عام شهر و روستا وهمپائی با آنان نیست، در خیال اهل حکومت نمی گنجد. دگرگونی دولت به طور کیفی تا نگهبانِ حاکمیت مستقل طبقات عام شهر و روستا، و استقلال سیاسی باشد، و از میان برداشتن عوامل جبر سرمایه داری و انتقال میدان اجرائی-مقننه-قضائی، به طبقات عام شهر و روستا و سازمان های آنان، نیاز تاریخی است. با الغاء سلطنت استبدادی مسیر تاریخ بعدی طرح دولت از سوی ملت مطابق با منافع طبقات عام شهر و روستا تعیین می شود.

پویائی طبقه کارگر در حرکت از موقعیت مادون اقتصادی و سیاسی به بلوغ سیاسی جهت تصمیم برای بُرد در نبرد تاریخی برای استقرار صلح و حصول رشد وافر، آراستن جامعه به رفاه و امنیت عمومی، و احترام و تعرض ناپذیری به حریم خصوصی زنان و مردان، خانه و خانواده، دیانت و ملیت، ریشه کن کردن بیسوادی و فقر، و اجرای کلیه تکالیف تاریخی سرمایه داری، در برابر برنامه جنگ و مصیبت اقتصادی، مداخله و خشونت از سوی دستگاه تحت حاکمیتِ طبقه سرمایه دار، بیان رفع نیاز جامعه و حاکمیت ملی است. همانند تصمیم طبقه کارگر توسط نسل پیشین در سرنگونی سلطنت در انقلاب ١٣٥٧.

تلاش تاریخی از سوی طبقات عام شهر و روستا جهت تامین صلح و رشد، استقلال و حاکمیت ملی بر شانه انقلاب ٥٧ می ایستد. بیرق صلح و سازندگی، گسترش آزادی هنر و اندیشه، حقوق زنان و جوانان، اقلیت های دینی و ملی، به یک کلام حقوق کلیه طبقات عام شهر و روستا، راه حل های جامعه برای حرکت به جلو را در اختیار می گذارد. با تامین استقلال سیاسی نبض ترقی سیاسی در جامعه به طپش منظم می رسد.

ب- رقابت، درگیری و همکاری واشنگتن با مسکو، تهران، دمشق، بغداد، ریاض و آنکارا با ابزار تحریم ایران
با شکست های وسیع حکومت اسلامی عراق و شام (آیسیل)، منطقه عراق-سوریه برخاستگاه گروه های متعدد میلیشیای شیعه و برتری نفرات برزمین از سوی تهران می شود. خلاء قدرت دولتی در عراق، که تهاجم حکومت علیه سنی را دنبال نموده و می کند و به انتقال آیسیل از سوریه به عراق و موفقیت های نظامی محتوم آن در موصل (٢٠١١) و شکست بعدی آن می انجامد، شکستن دیکتاتوری بشار اسد و خلاء ناشی از آن، جنگ داخلی دیکتاتوری دمشق علیه انقلاب مردم سوریه، بهار عربی آن در ٢٠١١، عراق و سوریه، صحنه باز را در اختیار میلیشیای شیعه قرار می دهد و مطابق با روند تاریخی طبیعی، آب به سرازیری می رود.

پروژه امپریال شدن، منادی سرزمین های تحت نفوذ شیعه یا ایران شدن، بسیار پراهمیت تر از آیسیل، و صعود و نزول آنست. واشنگتن در برابر این خروجی، واقعیت ناشی از "جنگ علیه ترور"- آیسیل، بدنبال اِعمال و نصب محدودیت می گردد.

تغییر در واقعیت، بصورت برخاستن بناپارت شیعه، به مناسبت اتصال شیعه، علیرغم شکل و سیاق سیاسی که در هر برهه از زمان از خود به نمایش گذارد، ماندنی است. طبیعت آن با موافقت یا مخالفت واشنگتن تعیین نمی شود. ضرباتی است که بر طبقات عام شهر و روستا در سوریه وارد می شود تا بلکه دیوارهای نیمه ویران دستگاه دیکتاتوری، در کشوری قطعه شده، سر پا بایستد.

محدودیت اعمال شده در توافق برجام از سوی واشنگتن توسط پرزیدنت اوباما، با بسط محدودیت ها از سوی پرزیدنت ترامپ و یا یکسره رفع کلیه تحریم ها و محدودیت ها، به نتایج مشابه در اصول کلیدی اقتصادی و اجتماعی ایران می رسد. پراگماتیسم و عقل، مشی صلح آمیز درباره ایران را حکم می کند. لیکن به سبب استمرار موضع منفی، دید معیوب، تعقیب این تحریم با آن تحریم، این جنگ با آن جنگ را مشکل گشا می داند.

راه صلح آمیز، لغو کلیه تحریم ها، در مطلوب ترین حالت، مشابه تایوان را در آتیه ایران قرار می دهد، یا کره جنوبی بدون تقسیم کره. راه تهاجم فعلی واشنگتن تقسیم خاورمیانه به محور دولت علیه حق کسب تعیین سرنوشت و تشدید جنگ های آن را تقویت می کند و تنها قرار است تایوان را از آتیه ایران بردارد.

چارچوب بین المللی بیانگر امکانات میدان توسعه ملی و موانع سیاسی سرمایه داری علیه بهره برداری از امکانات مطلوب عینی است.

چرخش های میدان های اجتماعی در مقیاس جهانی، بین میدان امپریال و ملی، وضعیت شکاف تاریخی فی مابین را با صعود میدان ملی در قرن ٢١ نشان می دهد.[i] رقابت واشنگتن و چین در تجارت و اقتصاد بین المللی در مرکز اقتصاد وسیاست بین الملل است. قرن ١٩ و قبل تر، بصورت سلسله کشورهای نیمه-مستعمره در جوار و مقدم بر قرن ٢٠ و بعدتر—نظام سلطه سرمایه داری بین المللی—قرار دارد. جهان نیمه-مستعمره، میدانِ در حال صعود، ارثیه اصلی واشنگتن در نظام بین المللی سرمایه داری را تشکیل می دهد. تائید یا نفی میدان ملی اهم سیاست واشنگتن است. این ارثیه از زمان جنگ بین الملل دوم، قرار نبود به برخاست میدان ملی، همانند قدرت صنعتی و کشاورزی چین، بدل شود. حداقل انتظار واشنگتن این نبود و می بایست بصورت پراگماتیک با این تغییر روبرو شود.

ازاین رو، بیانیه "استراتژی امنیت ملی"، چین و روسیه را رقیب اصلی واشنگتن اعلام می نماید و دشمنان در سلسله واحدها یا کشورهای نیمه-مستعمره از آیسیل تا ایران لیست می شوند.[ii] زوال قرن بیستمی، "بالاترین مرحله سرمایه داری"، با ترقی قرن نوزدهمی، رشد سرمایه داری علیه پیش-سرمایه داری، به عبارت دیگر توسعه کشورهای نیمه-مستعمره و حل تکالیف تاریخی سرمایه داری، مواجه است.

حد نصاب برای توسعه سرمایه داری در میدان ملی، فارغ از تغییراتی که سلسله دول ملی-کار از چین تا کوبا در سرمایه داری بین المللی ایجاد نموده، رسیدن به کلاسِ امپریال، تثبیت دوره زوال، است. در این راستا، کشور سرمایه داری ملی خود را سر میز بزرگان حس می کند و می گوید ما هم هستیم. راه ارتقاء امپریال برای سرمایه داری نیمه-مستعمره دشوار و خونین است. در مرکز توسعه ملی، یعنی چین، بزرگترین صحنه رشد سرمایه داری، راه به کلاس امپریال باز نیست و برای این کار به دولت ملی-سرمایه نیاز دارد. به جای راه زوال، توسعه ملی از طریق طبقات عام شهر و روستا وعمل مستقل آنان، حل تکالیف تاریخی سرمایه داری، راه صلح، ترقی ملت و کشور را نشان می دهد.

سیاست مستقر جائی برای راه حل های خوب و مناسب و صلح آمیز مورد انتظار عامه ندارد. برای یک سیاست مناسب، واشنگتن به تائید اصول انقلاب ١٧٧٦ آمریکا، حاکمیت ملی، کسب حق تعیین سرنوشت ملل، و بیل آو رایتز (بیانیه حقوق)، نیاز دارد. در غیاب این واقعیت و سیاست، راه حل مناسب وصلح آمیز از دست واشنگتن دور بوده و در عوض شاهد سلسله جنگ های کشوری و محلی از زمان اشغال افغانستان و عراق تا امروز می باشیم.

بازگرداندن توسعه سرمایه داری در ایران به عهد قبل از انقلاب یا خالی کردن میدان سیاسی حاکم از اصول رقابت مشروطه-مشروعه، میسر نیست و مشی تحریم اقتصادی و جنگ از سوی واشنگتن از معامله و تعامل با میدان ملی راه گریز ندارد. راه تحریم و تهاجم نظامی علیه ایران، تکوین اقتصادی و اجتماعی به قدرت امپریال ثانی، بعد از اسرائیل در منطقه، راه توسعه سرمایه داری برپایه ستم ملی را تغییر نمی دهد.

سبک و سیاق خونین راه ستم ملی از سوی اسرائیل طی ٧٠ سال گذشته موجود است و در تکوین ایران در این راستا، در عراق و سوریه، مشهود به همان عناصر می باشد. برداشتن تحریم های اقتصادی و مشارکت در بازسازی اقتصاد ایران از سوی واشنگتن، راهی سوا از خونریزی های امپریال در مواجه شدن با حق کسب تعیین سرنوشت است و راه تحقق حقوق ملل را نشان می دهد. در غیر این صورت، ثبت نام عربستان برای ارتقاء به قدرت امپریال به عنوان نفر بعدی است و جنگ های یغماگر امپریال توسط آکتورهای منطقه با تشویق و هدایت و دخالت واشنگتن.

حاکمیت منسوخ خاورمیانه نیمه-مستعمره، به سبب تضاد با کسب حق تعیین سرنوشت ملی، و به تعویق انداختن انجام تکالیف تاریخی سرمایه داری، به سکوی مشترک تاریخی حاکمیت امپریال می رسد. برخورد واشنگتن به حقوق کردستان در عراق و سوریه، همراهی دول عراق، ایران، سوریه، ترکیه و عربستان سعودی است.

ج- نام نویسی ایران برای دریافت مدال امپریال
اسم نویسی تهران، برای بدست آوردن مدال امپریال، با اتکا بر ستم ملی، بزرگترین رویداد ناشی از جنگ های قرن ٢١ واشنگتن است. رفع ستم ملی فلسطین توسط تل آویو با رفع ستم ملی ملل خاورمیانه توسط تهران، بغداد، دمشق و آنکارا همسنگ گشته است. چشم انداز دو قدرت از نوع اسرائیل در منطقه نوید بخش نیست.

مشی واشنگتن و همراهان آن در ناتو و تل آویو، رقیب و میزبانِ اِعمال سیاست نظامی توسط دولت های تحت امر گرایشات سرمایه داری است؛ همانند مسکو در گرجستان، اوکرائین و سوریه؛ یا در کشورهای نیمه-مستعمره، همانند تهران در سوریه و عراق، یا آنکارا در سوریه، یا ریاض در یمن. جنگ های قرن ٢١ واشنگتن در افغانستان، عراق و دورتر، به اقدامات نظامی مستمر حکومت ها و دستجات میلیشیای آنان، انجامیده است.

توسعه دولت در کشورهای نیمه-مستعمره مورد نظر از طریق تاثیر متقابل با میلیشیا صورت می پذیرد.این واقعیت در تاترهای جنگی از افغانستان تا لیبی مشهود است.

به جای حکومت های سانترال قدیم قبل از انقلاب ٥٧، اکنون دولت همراه با میلیشیا باب روز است. خلاء قدرت بعد از تهاجم محتوم حکومت اسلامی عراق و شام، میلیشیاها را به خود معطوف کرده و با شکست آیسیل میدان بناپارت شیعه-ایران در منطقه مورد نظر از طریق میلیشاها کشیده می شود. میلیشیاها در صفوف ده ها و ده ها هزار نفری. با دستمزد مناسب و وعده امتیازات اجتماعی همانند حقوق اقامت در کشور برای خود و خانواده های آنان، از سوی دولت ایران سازمان پیدا می کنند. در مورد دیگر میلیشیاهای سنی و شیعه در منطقه نیز غالبا همین مدل است.

ترقی تاریخی در دریای رشد ملی به سکان سیاسی مستقل نیاز دارد. اگر آن نباشد، وضعیت بناپارت جدید شیعه در منطقه گشائی تهران تا بیروت است: به جای صلح و امکانات توسعه، مشی جنگ علیه "غده سرطانی اسرائیل" و "حذف آن از صحنه روزگار"[iii]، و تعریف "محور مقاومت" من در آوردی؛ سیاست تشدید بحران اقتصادی، به کارگرفتن کلیه اهرم های دولتی علیه کنش مترقی توسعه ملی، راه و چاه کسب حق تعیین سرنوشت، و نفی نقش مستقل طبقات عام شهر و روستا. همه اهرم ها و امکانات و اختیارات برای سیاست صلح و حل بحران اقتصادی، توسعه صلح آمیز، رشد صنعت و کشاورزی، تامین آب و برق را در یک قدمی، در میان طبقات عام شهر و روستا، جوانان، زنان، اقلیت های دینی و ملی، دانشجویان و محصلین، کسبه و متخصصان، دارد، از امکانات وسیع برای رشد اقتصادی و فرهنگی برخوردار می باشد، معهذا به جای حل مسائل جامعه با تکیه بر طبقات عام شهر و روستا و بهره مندی از امکانات فزاینده، دولت به لفاظی سیاسی، توجیه مشی جنگ و بحران اقتصادی، می پردازد.

مشی رویاروئی تهران که به صورت جنگ با اسرائیل بیان می شود، به سبب ماهیت جنگ بین قوای امپریال، از سوی هر دو طرف تخاصم نه مترقی که یغماگر است. خواست امپریال در هر دو سو پایه مترقی ندارد. حتی اگر این برنامه از سوی نیروهای پراکسی همانند حزب الله و یا میلیشیاهای متعدد شیعه و سنی، و سپاه قدس برگزار شود. برنامه های نظامی حاکمیت های سرمایه داری نهایتا در یک سلسله تحریکات خلاصه می شود و به بهره برداری از سوی ماشین جنگی اسرائیل و هم پیمانان آن مدد می رساند و همان طور که انتظار می رود وقایع اخیر غزه در ایام "نکبت" به کشته شدن ده ها و ده ها مردم عادی و شبه نظامی می انجامد. پرووکاسیون حزب الله در لبنان و بمباران های تل آویو در لبنان به مدت بیش از یک ماه، و تحریکات حماس در غزه و بمباران و تخریب امکانات زیست طبقات عام جامعه در این جنگ ها سابق به ذهن است.

برنامه صلح نوید آزادگی و فرزانگی، تحقق استقلال و آزادی از سوی طبقات عام شهر و روستا را می دهد. خواست صلح در هر دو کشور پایگاه منافع مشترک طبقات عام شهر و روستا در ایران و اسرائیل، و همین طور کلیه کشورهای خاورمیانه را در اختیار قرار می دهد. خواست صلح با طرد اسرائیل-ستیزی و مشتقات نظامی آن، مانع سیاسی را برداشته و به جایش پرچم صلح بدون قید و شرط را برمی دارد و روزنه زندگی را از غزه تا جنگ دمشق برای آسیب دیدگان و آورگان ، باز می نماید.

د- سطح متساوی دولت و ملت-ملیت
حقایق جامعه سوریه و نیاز حاکمیت کلیه اجزا آن به عنوان اصل حکومتی و اتحاد مستقل طبقات عام شهر و روستا به کفایت روشن است: "سوریه امروز حدودا ٦٥ در صد عرب های سنی هستند. عرب های علوی ١٠ تا ١٢ درصد. عرب های مسیحی، غالبا ارتدوکس و یا کاتولیک شرقی، همچنین آسوری ها، مسیحیان کلدانی و ارمنی ها، شامل جمعیت کوچک آرامی زبان معلولا، ١٠ در صد را تشکیل می دهند. کرد ها، تقریبا همه سنی، که به دو لهجه اصلی سخن می گویند ١٠ در صد دیگر به حساب می آیند. مابقی دروز، اسماعیلیه، شیعه دوازدهی، و ترکمن هستند." [iv] موزائیک دینی و ملی سوریه در تمام کشورهای خاورمیانه بزرگ نمایان است؛ از پاکستان، افغانستان و ایران تا اسرائیل، مصر و لیبی.

جمع مشی حکومت و مساله ملی، و اتحاد با حق کسب تعیین سرنوشت ملی نیاز لازمه سیاست مورد مطالبه ملت ها است. گریز از این وظیفه مبرم و آشکار، مشی جنگی دول سرمایه داری منطقه را، هرکدام مطابق با استطاعت خود، بیان می سازد. جمع مشی حکومت و مساله ملی، همانند تهران و حکومت اقلیم کردستان در عراق و کردستان در سوریه، آنکارا و کردستان در سوریه و عراق، جمع صلح آمیز با کسب حق تعیین سرنوشت از سوی سیاست حکومت، به سادگی میسر است. ره آورد آن تغییر ریل از جنگ و بحران اقتصادی به مسیر صلح، اتحاد ملی، فوران امکانات سازندگی، اشتغال کامل و رشد جامعه مستقل می باشد.

مشی آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی اِعمال شده از سوی هیات حاکم نقش مخرب دارد. هیچ یک از حقوق مطرح شده، همانند حق کسب تعیین سرنوشت ملت فلسطین، به رسمیت شناختن و برقراری دولت متحد و پیوسته فلسطینی، به القاب و صفاتی که مشی آمریکا-اسرائیل-ستیزی بیان می دارد، همانند "غده چرکین یا سرطانی"، "محو اسرائیل از صحنه روزگار" نیاز ندارد و از سوی این مشی تنها آسیب می بیند. مشابه آن نیز در مورد ایالات متحده صادق است.

لیست وسیع اقدامات واشنگتن علیه ایران از کودتای ٢٨ مرداد در ١٩٥٣ تا تحریم های امروز، به هیچ یک از القاب مورد استفاده مشی حکومتی نیاز ندارد. در رویاروئی با تل آویو و واشنگتن، مشی تهران حالت کودکانه کشمکش ایلاتی در عهد قدیم را می گیرد و به القاب و صفات و انشاء نامناسب و ناسزا، اساس مشی آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی معمول، متوسل می شود. خواست کسب حق تعیین سرنوشت، تنها عنصر مورد مطالبه ملت در تمامیت این کشمکش و رویاروئی است، و ابراز و بیان با متانت این مهم، خواست صلح آمیز طبقات عام شهر و روستا که با ایمان بر شمشیر پیروز شده اند، فدای خطابه های مکرر ترویج خشونت علیه دشمن، تو این و آن هستی، کودک کش، و یا از بد بدتر هستی، تشدیدِ لفاظی و هیستریک موشکیسم و جنگ می شود. در سوریه بمباران های دمشق، مسکو و حمایت تهران برای فتح نفرات بر زمین، با صدها هزار کشته، آنجا هم "کودک کشی" دارد. موضع صلح، فوری و بدون قید و شرط، موقعیت توانای طبقات عام شهر و روستا، همانطور که هستند، را، در ایران به نمایش می گذارد که احتیاجی به لفاظی، هیستری و جنگ علیه حکومت اسرائیل و رقابت های امپریال ندارد.

تاریخ مترادف است با بساط و انبساط مستقل طبقات عام شهر و روستا و حاکمیت آنان جهت تامین صلح، ریشه کن کردن بیسوادی و فقر، رشد، هماهنگی و آزادی برای کلیه ارکان جامعه. ازاین رو، چکیده عنصر سیاست در دو دیدگاه حکومتِ هیات سرمایه داری یا مستقل از سرمایه داری—یعنی حکومت کارگران و کشاورزان—جهتِ کسب توانائی در ساخت دولت ملی-کار، به جای دولت ملی-سرمایه فعلی خلاصه می شود. رقابت ملی-کار با ملی-سرمایه، دینامیسم تعیین کننده در کلیه کشورهای نیمه-مستعمره در کنه سیاست قرار دارد. اگر بدست حکومت ها و دستجات میلیشیا سپرده شود، همانطور که در منطقه جنوب غربی آسیا تا شمال افریقا شاهد هستیم، تاریخ به تاریکی جنگ های خونین است؛ همانند سوریه با نیمی از جمعیت کشور از خانه رانده و آواره، و قدیمی ترین شهرهای باستانی به مخروبه تبدیل شده.

سطح متساوی دولت و ملت-ملیت، آرایه حق کسب تعیین سرنوشت ملل، می تواند حاکمیت شرعی را در ردیف داشته باشد. استقلال سیاسی از سرمایه داری تمام اجزای ملی و دینی را با هم جمع می کند.

تنها شانس حاکمیت شرعی، رهائی از مخمصه خِفت گیری متداول هیات حاکم، شتری که درِ خانه همه خوابیده است، در اینست که حاکمیت شرعی، حاکمیت ملی به حساب آید و جزء گلستان حاکمیت ملل، همانند شکوفائی عرب، لر، کرد، ترک، گلیلک، ترکمن، بلوچ و کلیه اقلیت های دینی، در بستر و حامی پرورش و نشر کسب حق تعیین سرنوشت به حساب آید. این مطلب فهمیده شود که حاکمیت دولت با پوشش شرعی یا سکولار، اهداف یکسان را دنبال می کند و به هیچ کدام به عنوان مبنای سیاست دولت فی نفسه نیاز ندارد. همسنگی با کسب حق تعیین سرنوشت ملل از سوی حاکمیت شرعی با تامین استقلال سیاسی بیان می شود. خط مقسم ملی و ضد ملی تامین حقوق استقلال سیاسی است.

نظر به ساخت دوگانه سیاست منشعب شده بین مشروطه-مشروعه حاکم، در اتاق سیاسی حکومت، دست بالای مکانیسم حذف، موفقیت ها در هر جهت که باشد، حذف در جهت عکس را پرورش می دهد. مکانیسم مربوطه به تناسب موجود با گرفتن خِفتِ مشروطه خواهی یا اصلاحات و یا هر چه گرایشات حکومتی که در میان است، به خِفتِ مشروعه خواهی یا اصولگرائی می رسد.

ه- لفاظی و ژست مافوق توانائی نظامی
با گریز از تحقق و تحصیل تکالیف تاریخی سرمایه داری، و پس زدن امکانات مستقل طبقات عام شهر و روستا، ایفای نقش هیات های حاکم با ژست و پرورش اندام سیاسی صوری، ژست قدرت مافوق نظامی همراه است. تبلیغ قدرت نظامی و تمرین خارج از وسع اقتصادی راه به جائی ندارد. تبلیغات مسکو با تکیه بر موشک های مافوق صوت و هوشمند، این خاصیت خود بزرگ بینی نظامی طیف سرمایه داری در راس واحد های ملی را به نحو برجسته ابراز می دارد.

در مورد ایالات متحده، دلار و توان نظامی با پشتوانه اقتصادی در راس است. در مورد روسیه، توان نظامی پشتوانه اقتصادی یک صادر کننده نفت را دارد. در چین توان اقتصادی بر توان نظامی پیشی دارد. چه در روسیه بعد از انقلاب اکتبر-اتحاد شوروی امروزی باشد، چه در ایران بعد از انقلاب 57، چه در لبنان و حزب الله بعد از اشغال اسرائیل، چه افغانستان و عراق بعد از اشغال نظامی واشنگتن و چه در یمن تحت بمباران ریاض و جریانات/دستجات متعدد نظامی در هر کشور دیگر، پشتوانه اقتصادی، معرف توان نظامی آن کشور است.

ژست کاذب بصورت توانائی مافوق نظامی، بسیار دور از موقعیت و موضع متین طبقات عام شهر و روستا، تنها دردسر ساز است. به سبب نفرات طبقات عام شهر و روستا و کیفیت صلح آمیز خواست های آنان، توان نظامی، همانند سپاه و ارتش، عناصر کوچک توانائی ملت و کسب حق تعیین سرنوشت در ایران هستند. ملت تنها می تواند بر وحدت مستقل طبقات عام شهر و روستا برای تحقق آرمان ها و تکالیف تاریخی حساب کند. دوری از طبقات عام شهر و روستا، لفاظی و هجوگوئی در بیان گرایشات حاکم را دیکته می کند.

ترویج ادبیات فوق-توانِ-نظامی، همانند کتب مدح سردار پاسدار یا عملیات نظامی در تاترهای متعدد، از خواست های طبقات عام شهر و روستا و کوس کسب حق تعیین سرنوشت، جوهر وجودی آزادیخواهی، متاسفانه خالی است.

سیاست جهانی مطلوب تحقق حق تعیین سرنوشت ملل است. روند توسعه سرمایه داری در مستعمرات سابق و کشورهای نیمه-مستعمره فعلی و مشی گرایشات حاکم، اعم از مدرن یا بوروژوازی لیبرال، و سنتی یا بوروژوازی اسلامی (شیعه و سنی)، مناسبِ بهره برداری از وضعیت مطلوب تاریخی نبوده و از هر طرف که بدان بنگری، در سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنک بازدارنده و نارساست. ناتوانی حکومت و دولت بیش از پیش به عنوان عامل بازدارنده در تحقق تکالیف تاریخی سرمایه داری، از سوی طبقات عام شهر و روستا ارزیابی می گردد.


بابک زهرائی
اردیبهشت ١٣٩٧



[i] گرایشات جدید تاریخ جهانی" در بابک زهرائی بلاگ"
[ii] استراتژی امنیت ملی در ایالات متحده آمریکا" دسامبر ٢٠١٨"
[iii] بیانیه ارتش در محکومیت انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدص، ٢٦اردیبهشت ١٣٩٧،ایسنا، خبر گزاری دانشجویان ایران
[iv] کشور در سوختن، سوری ها در انقلاب و جنگ، رابین کساب و لیلا ال-شامی پلوتو پرس، ٢٠١٦ Burnin Country, Syrians in Revolution and War, Robin Yassin-kassab & Leila Al-Shami