Saturday, March 17, 2018

(C) ٢ ایران، عربستان، اسرائیل و منطقه خاورمیانه بزرگ


Click here for a PDF version
سیمای در حال تغییر سیاست و تابش کسب حق تعیین سرنوشت ملل
٢ - ایران، عربستان، اسرائیل و منطقه خاورمیانه بزرگ


تل آویو و ریاض از یکسو و تهران از سوی دیگر، اساس سیاست حاکم و صف بندی له و علیه واشنگتن در نظم سرمایه داری خاورمیانه را نشان می دهد. اسرائیل تنها دولت امپریال در منطقه، و عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران کشورهای نیمه-مستعمره هستند که زنجیره مشابه این نوع کشورها، در کل منطقه امتداد دارد. جمعیت اسرائیل بیش از ۸.۵ میلیون است و ۲۰ درصد تبعه عرب دارد بعلاوه جمعیتِ نزدیک به ۵ میلیون فلسطینی. عربستان سعودی بیش از ۳۲ میلیون جمعیت دارد. جمعیت ایران بیش از ۸۰ میلیون است.

ریاض و تهران ذاتاً دو کشور همتا به لحاظ ساختار اصلی نیمه-مستعمره منفعت را در همکاری دارند. لیکن به سبب سلطه امپریال، تاریخ تحولات اجتماعی، جناح های سرمایه داری و آکتورهای دولتی، تفرقه وتقابل بین این دو، قانون بازی سیاسی حاکم است. نمونه هند-پاکستان، دو دولت مسلح اتمی در تنافر با یکدیگر، رویه رشد سرمایه داری در کشور تحت سلطه امپریال طی تاریخ تفرقه را نشان می دهد. حاکمین تهران و ریاض از زمان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ از این الگو پیروی می کنند.

ایران اولین صادر کننده بزرگ نفتِ خاورمیانه در قرن بیستم است. عربستان بزرگترین صادر کننده نفت طی دهه های اخیر. در قرن ۱۹، ایران به طور رسمی خارج از گود مستعمره شدن می ایستد، و معهذا به سبب نزول سطح زندگی در تاریخ نفوذ سرمایه داری و روبرو شدن با استعمار و امپریالیسم، تفکیک/ازهم پاشی شهر و روستا و روابط جامعه سنتی، به ناچار لزوم اتحاد ملی را خیلی زودتر از بسیاری از همسایگان امروزی بروز می دهد و طعم تلخ تفرقه مشروطه-مشروعه هیات حاکم را با ناکامی تلاش هایش جهت رهائی از استبداد سلطنتی و کسب استقلال و آزادی، می چشد.

در ایران مساله ملی بصورت بیش از نیمی از جمعیت، یعنی ملل عرب، لُر، کرد، ترک، گیلک، مازندارانی-طبری، ترکمن، بلوچ و سیستانی و الخ که خارج از مثلث فارس، یعنی مشهد-تهران-کرمان (شامل شهرهای تاریخی همانند اصفهان، شیراز، یزد، سمنان، نیشابور و بسیاری دیگر) هستند، بیان می شود. گلریزِ ملل، ایلات، ادیان اقلیت، و دراویش در ایران در حد اعلی است و غفلت از این محسنات از سوی مشی حاکم نیز همینطور: حقوق اقلیت های ملی و دینی و فرق، در مشی حکومت نیست. در عربستان وضعیت مشابه برای اقلیت شیعه است که اعدام روحانی برجسته شیعه در ۲۰۱۶، آن را بیان می دارد؛ اگر چه مطابق با بیانات رهبر سنی در زاهدان/ایران، در عربستان سعودی درامور کار و اشتغال، هویت دینی متقاضیان، برخلاف ایران، اخذ نمی گردد.

ایران و عربستان سعودی به سبب بُردار متضاد پائین به بالا و بالا به پائین در تکوین اجتماعی، تاریخ متفاوتی را رقم می زنند.

عمده رویداد تاریخ ایران در قرن نوزده و طی قرن بیستم به صورت تحرک اجتماعی از پائین به بالا ست: همانند نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه بعد از انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه تزاری، تشکیل جمهوری گیلان و خیزش های اجتماعی در آذربایجان و خراسان بعد از جنگ بین الملل اول؛ و پس از خلع استبداد کمرشکن پهلوی اول و پایان جنگ بین الملل دوم، تشکیل حکومت های خودمختار در آذربایجان و کردستان، و نهضت ملی شدن صنعت نفت ادامه تحرک از پائین است؛ شکست کلیه این نهضت های نامبرده و آخرالامر پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و برچیده شدن نظام سلطنتی و استبدادِ پدروپسر پهلوی توسط قیام انقلابی ملت در ۲۲-۲۱ بهمن ماه. از قرن بیستم که عقب تر برویم، یعنی قبل از عصر ملت، ملل و سیاست در ایران در اواسط قاجار، زمانی که دیانت بیانگر سیاست است، گرایش تاریخی پائین به بالا، در بدو امر قبل از تحقق سرمایه داری، با رفرماسیون های دینی، همانند شیخیه و بهائی، ابراز می شود و از این نظر نمونه ای آسیائی از تاریخ آلمان و رفرماسیون های مسیحی آن (۱۶۸۵-۱۵۱۷) در مملکت تحت سلطه قاجار شکل می گیرد. حرکت پائین به بالای تاریخ ایران در قرون نامبرده حاوی حرکت طبقات عام شهر و روستا، ایلات، زنان و اقلیت های دینی است. در این میان حرکت های بالا به پائین در تاریخ کشورمان اساساً حاوی برقراری استبدادهای خونین پهلوی اول و دوم از سوی لندن و واشنگتن، تولد و تحمیل شوونیسم فارس و خفه کردن ملل ایران و درجا زدن تاریخ رشد ملی برای حفظ منافع طبقات زمیندار، تاجر و سرمایه دار است: عشرت خونین سلطنت و طبقات حاکم و ظلم طاقت فرسا بر ملت/ملل و مفلوکی، بیسوادی و فقر، عامه مردم.

تشکیل جمهوری اسلامی در پرتو انقلاب ۱۳۵۷ آخرین حرکت از بالا به پائین توسط هیات حاکم در شرائط انقراض سلطنت از سوی ملت است که محدودیت ها و مضرات راه حل های بالا به پائین قبلی را در خود دارد و مشکلات ناشی از آن که اینک رهبران کشوری را به عذرخواهی واداشته است در معرض دید می باشد. به سبب انقلاب ۱۳۵۷ در واقع، جهت خلاصی از بحران تاریخی پدیدار شده از سوی انقلاب، سرمایه داری نجوای دو مرجع عالیرتبه شیعه، فقها خمینی و منتظری، برای تشکیل جمهوری اسلامی را به فریاد کل هیات حاکم در نظام سرمایه داری بدل می کنند تا فرصت اتحاد شرع-عرف و عرض اندام مستقل طبقات عام شهر و روستا جهت حل مسائل جامعه را از ملت و ملل ایران سلب نمایند.

رهبری ارائه شده از سوی بنیان گذار جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷–که به سبب موضع سرنگونی سلطنت از سوی آیت الله خمینی از نظر حمایت طبقات عام شهر و روستا چیزی کم ندارد–بر این روال است که پیروزی انقلاب وقت سخن گفتن از حقوق و وحدت عرف-شرع در میان جوانان و زنان و کلیت جامعه نیست. وقت عنوان کردن حقوق اقلیت های دینی و احترام به سبک زندگی آنان نیست. وقت عنوان کردن حقوق ملیت های ساکن ایران نیست. وقت اصلاحات عمیق ارضی-کشاورزی و حل مساله زمین و ایجاد میلیون ها خرده مالک و یا تحقق خواست های ایلات نیست. وقت حقوق و سازماندهی مستقل کارگران از صنعت تا مهاجرین به شهرها نیست. وقت تامین آزادی بیان استقلال سیاسی از سرمایه داری نیست. وقت گسترش آزادی هنر و اندیشه نیست. وقت احترام به نیازهای متخصصان و کسبه نیست. به یک کلام وقت اجرای تکالیف تاریخی سرمایه داری نیست و اگر وقت این کارهای اساسی و مبرم و مورد نیاز صاحبین انقلاب، یعنی طبقات عام شهرو روستا، نیست پس وقت چیست؟ وقت پر کردن پست های دولت بجا مانده از سلطنت و استبداد و ترمیم فوری جراحات وارده به طبقات سرمایه دار از سوی انقلاب و ایجاد سلسله بنیادهای "اسلامی" و اخذ موافقت نامه های اصولی از سوی دولتمردان جدید جهت ثروت اندوزی به شیوه شناخته شده دلالی معنوی و تجاری موسسات کشورهای امپریال، و تاسیس دستگاه امنیتی و پلیس سیاسی (سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و ملحقات قضائی آنان) برای جلوگیری از سازماندهی مستقل آحاد ملت، جوانان، دانشجویان، زنان، اقلیت های دینی و ملی، کارگران و کشاورزان، باغداران و ایلات، متخصصان و کسبه، که در بند بند اوامر و بیانات بنیان گذار جمهوری اسلامی، شورای انقلاب و دولت موقت و پس از آن دولت های پی درپی تا امروز مشهود و ثبت است. حمایت حاکمیت مشروطه-خواه (بورژوازی لیبرال) و مشروعه-خواه (بورژوازی اصولگرای شیعه)، و خیل عظیم تحصیل کردگان آمریکای شمالی و اروپای غربی، از بنیان گذار جمهوری اسلامی برای تامین نیازهای سرمایه داری از اینجا ناشی می شود. تاریخ انقلاب به وقت مزه کردن طعم شیرین پول و قدرت از سوی نسل جدید بورژوا بدل می شود. کافیست به نمونه های مصاحبه های رهبران بنیاد مستضعفین یا نهادهای حکومتی مراجعه شود تا روال پُر کردن جیب های مدیران و مسئولان به عنوان افتخارات این مسئولین بازگو شود. لذا، اینکه "ما" عدالت اجتماعی را برقرار ننمودیم از اینجاست که هرگز برایش تلاش ننموده بلکه از آن، با ممنوعیت استقلال سیاسی، جلوگیری کردیم. محتوای مدل سیاسی ارائه شده از سوی رهبری سیاسی بازار-موتلفه در قالب جدید جمهوری اسلامی مطابق با نقشه سرمایه داری در قرن بیستم، همانند مشروطه-خواهی قدیم، تازگی ندارد.

در جریان انقلاب ۱۳۵۷ به سبب سلطه سیاسی گرایشات سیاسی "خلقی"، که در قبضه مشروطه-خواهی حاکم قرار دارند و به غیر از سنت های مرگبار استالینیسم-مائوئیسم کمکی برای استقلال سیاسی ملت ندارند، مشکل تاریخی سرمایه داری که در هر صورت هیچ راه حلی برای جامعه ندارد، فرصت تحمیل بر نسل جدید ایران را بدست می آورد. تنها فرصت یک مناظره تلویزیونی از سوی این نویسنده در میان هیاهوی دستجات حاکم بر سر تصرف پست های دولتی، بدست می آید (در بدو همین مناظره که کماکان از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی سانسور است از سوی اینجانب بیان می شود که اقتصاد اسلامی وعده ای برای زحمتکشان ایران در ناکجاآباد است و دعوت برای تامین فضای سیاسی مورد نیاز طبقات عام شهر و روستا جهت کسب استقلال و آزادی صورت می گیرد) و استقلال سیاسی از سوی نشریه کارگر در ۱۱۸ شماره برای کمتر از ٣ سال تبلیغ می گردد. جای یک رهبری مستقل از سرمایه داری همانند انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، که در میان طبقات عام شهر و روستا ریشه دارد و تحقق حقوق جوانان، زنان، روستائیان، کارگران صنعتی، و ملل ساکن روسیه را بلادرنگ اعلام می دارد، کلیه حقوق نامبرده از وظائف دمکراتیک تاریخی را بیان داشته و بدان عمل می کند، و به عنوان مثال ستم روسیه تزاری بر ایران را یکجا با عذرخواهی لغو می دارد (همان قرارداد ۱۹۲۰ که وزیر خارجه یزدی در اولین فرصت در همان اوان پس از انقلاب لغو می کند)، و یا رهبری کاسترو در انقلاب کوبا، خالیست؛ و تاریخ با نفی تکالیف تاریخی دمکراتیک، از سوی سرمایه داری توسط رهبری شیعه، و دفع خواست های طبقات عام شهر و روستا بر چارچوب حفظ مظاهر بنیادینِ سلطنت واژگون شده ، ادامه می یابد.

عربستان سعودی از تاسیس تا امروز معرف تاریخ از بالا به پائین است. برای شناخت محرک های از پائین جامعه در تاریخ سرمایه داری درعربستان می بایست برای یادگیری به متفکران عربستان مراجعه کنیم. علی ایحال، تاریخ جدید عربستان، از بالا به پائین، توسط اصلاحات شاهزاده فعلی طرح و اجرا می گردد. این اصلاحات همانند اصلاحات یک قرن پیش رضا خان که با تعبیه شوونیسم فارس، جنگ های فراوان علیه ملل ترکمن، کرد، عرب و لُر و یا تجاوز به حقوق زنان به صورت خشونت کشف حجاب و لگدمال کردن پیمان وحدت شرع-عرف همراه بود با جنگ علیه حوثی/یمن همراه است.

ریاض، بزرگترین صادر کننده نفت با اقتصاد هفدهم جهان در پیوند نزدیک با ایالات متحده از جبهه سلطنت سابق ایران می آید و ناسیونالیسم عرب و مصنوعات متنوع دینی آن را در برابر حاکمیت شرعی فارس در ایران علم می کند. از دست دادن ایران برای واشنگتن و دول هم پیمان منطقه ای همانند ریاض، در ۱۳۵۷، جبران نداشته است.

بیش از یک سوم نیروی کار در عربستان از کارگران مهاجر با کمترین حقوق قانونی و اجتماعی تشکیل می شود. در ایران وضعیت مشابه برای سه میلیون کارگران و مهاجران افغانی است. ایران و عربستان، هردو کشور، فاقد حضور عرفی زنان در جامعه هستند، حکومت و دستگاه امنیتی حجاب را از طریق برخورد، مداخله و خشونت علنی، بازداشت و حبس تقریر و وادار می نمایند. لیکن، علیرغم حضور بسیار وسیع تر زنان در صحنه جامعه، سیاست، فرهنگ و هنر در ایران، به سبب گسترش زندگی شهری در اولین صادر کننده نفت منطقه طی دهه های متمادی در قرن بیستم و تحرک بدست آمده از انقلاب ۱۳۵۷، عربستان در مسابقه حضور زنان در استادیوم های ورزشی اینک جلو می زند.

در رابطه با اسرائیل، تشکیل این دولت در خاورمیانه اولین ماوای ملت یهود در تاریخ است که با اِعمال ستم ملی بر فلسطین، ترکیب می گردد. در این تاریخچه، همان عناصر قدیمی از بدو این تاریخ، یعنی لزوم تحقق حقوق ملی هر دو ملت، آزادی تواُم یهود و فلسطین، در برابر قرار دارد. به سبب تفوق دولت های مصر و دیگر کشورهای عربی در مورد مساله آوارگان فلسطین از دیرباز ، کنترل و یا اِعمال نفوذ سیاسی نهضت فلسطین از سوی ناصریسم یا بعثیسم گرفته تا این اواخر از سوی جمهوری اسلامی-حزب الله لبنان، و تحمیل یهود-ستیزی از سوی دول منطقه بر کل مساله فلسطین، اسرائیل (یا بهتر بگوئیم امپریالیسم جهانی) فرصت می یابد که از تحقق حق کسب تعیین سرنوشت فلسطین، تشکیل دولت فلسطینی، طفره رفته و درعوض به ماشین جنگی مسلح به ارتش پیشرفته متعارف و تسلیحات اتمی مطابق با الگوی امپریال در جهان، با توجیه مقابله با تهدیدات دول یهود-ستیز خاورمیانه، بدل گردد. مشی یهود-ستیزی اشاعه شده از سوی دول متعدد عرب، ترک، ایران و غیره، به صورت علنی یا استتاری، جیب جلوئی یا جیب بغلی، بزرگترین ضربه را تحت لوای حمایت از فلسطین هم به ملت یهود و هم فلسطین وارد می آورد و با تاتر موشکیسم و فریاد محو اسرائیل، صحنه سیاست منطقه را در اختیار و مطلوبِ برنامه های جنگی تل آویو و همراهان امپریال بین المللی آن قرار می دهد. سرمایه داری نیمه-مستعمره در جای جایِ منطقه آسیای جنوب شرقی تا شمال آفریقا خواست صلح و حق کسب تعیین سرنوشت ملل خاورمیانه را با لفاظی جنگی تخطئه می نماید. در صورت تحقق دولت فلسطین، تمام برنامه های جنگی تل آویو، به سبب پیروزی صلح، اتکاء خود را از دست داده بر زمین لیز، در سرسره افول قرار می گیرد و مشی حکومت های یهود-اسرائیل-ستیز در منطقه کمک به جلوگیری از تحقق دولت فلسطین بوده و می باشد. لذا، تشکیل و گسترش سازمان های مشابه حزب الله لبنان، نه کمک به فلسطین و نه طبقات عام شهر و روستا در آن کشور، بلکه بیانگر سقوط امکانات مستقل ملت های منطقه جهت صلح و تحقق آرمان حاکمیت ملی، استقلال و آزادی، بصورت بسط و تسری مشکل ملت ایران به لبنان است.

هم ازاینروست که تل آویو به عنوان دارنده جام برتر سرمایه داری در منطقه، بر سکوی تلفیق اصولگرائی دینی و دولت سکولار و اِعمال ستم ملی بر فلسطینیان، قریب نیمی از جامعه، می ایستد. سرمایه داری نیمه-مستعمره در مابقی خاورمیانه پُر از ستم بر اقلیت های دینی و ملی است بدون تلفیق حقوق سکولار و غیرسکولار از سوی دول مربوطه. وظیفه تاریخی سرمایه داری، تحققِ دو-دولت، اسرائیل و فلسطین، فروگذار نمی نماید. واقعیت این است که ریاض و تهران مدلی برتر از اسرائیل برای حکومت های سنی و شیعه خود ندارند. هیچکدام از این حکومت ها به نیازهای مبرم طبقات عام شهر و روستای کشور خود پایبند نیستند و نسخه های عدم درمان از سوی سرمایه داری و سودجوئی آن در بسته های متفاوت مشی حکومتی از سوی هیات های حاکم پیچیده می شود.

الف- پیوند ستارگان جفتی ایران-عربستان سعودی
جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، به سان ستاره های جفتیِ مشروعه خواهی شیعه و سنی در فلکِ خاورمیانه نیمه-مستعمره، بدور یکدیگر می چرخند و جاذب و دافع یکدیگرند. یهود-اسرائیل ستیزی، آنتی سمیتیسم، نقطه اشتراک ستارگان جفتی است و آمریکا-ستیزی، گرمابخشِ هیات های حاکم نامبرده، به صور پنهان و آشکار در مشی حکومتی این دو ابراز می شود. حقیقتی، که عمری به درازای ورود واشنگتن به سیاست خاورمیانه بعد از جنگ بین الملل دوم دارد؛ در ایران، از زمان حاکمیت شاه سابق، و استقرار رژیم کودتای ۲۸ مرداد.

مشی آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی، بصورت استاندارد سیاست حکومت های منطقه برای بیش از ۶۰ سال است. کاربرد جیب بغلی و جیب جلوئی این مشی، در ریاض وتهران، همانند مابقی منطقه، با مانع برخورد نموده است. این مشی حکومتی با بی اقبالی و سردی در میان طبقات عام شهر و روستا روبروست و مطرود نمایان می گردد. تابش کسب حق تعیین سرنوشت و حاکمیت ملل، مشی حکومتی من درآوردی بورژوازی کشورهای نیمه-مستعمره خاورمیانه را تحت الشعاع قرار داده است. رهائی ملت های خاورمیانه از یهود-اسرائیل-ستیزی و آمریکا-ستیزی طبقات حاکم نامبرده، برگ برنده تل آویو، واشنگتن و بطور کلی قدرت های امپریال را می سوزاند و سیاست منطقه را همانند مابقی جهان به سواحل جدید و ناشناخته که طبقات عام شهر و روستا میزبانان و میهمانان اصلی آن هستند، سوق می دهد.

اشتراک ایران و عربستان برخلاف جبهه گیری مداوم این دو علیه یکدیگر، چشم گیر است. برخورد کلی این دو به مساله ملی و طبقات عام شهر و روستا، نیروی تاریخی تحقق وظائف تاریخی سرمایه داری، یکسان است. سابقه و دینامیسم درگیری در صحنه اجتماعی تاریخی پر از تضادهای ملی و دینی، ریاض و تهران، اولی با وضعیت مشابه رژیم شاه سابق و دومی استقرار یافته پس از انقلاب ملت علیه شاه را در تقابل با یکدیگر قرار داده است. در سیاست داخلی و خارجی، پیوند مشی سیاسی میان ریاض و تهران، علیرغم تقابل آشکار، نزدیک ترین است. به عنوان مثال اگر به دهه های اخیر نگاه کنیم هر دو، همانند رژیم سابق صدام در عراق، مبلغ و پشتیبان مالی ترورها در اسرائیل و مناطق اشغالی از سوی گروه های فلسطین هستند. همین طور، امروزه، هر دو مخالف استقلال بیان شده از سوی حکومت کردستان در اربیل هستند؛ و یا هر دو از مشتریان پروپا قرص برنامه واشنگتن در "جنگ علیه ترور" هستند هر چند بعضاً در سنگرهای متقابل. تهران می خواهد مثل ریاض مورد حمایت واشنگتن باشد و به امکانات اقتصادی بین المللی مشابه دسترسی داشته باشد. ریاض می خواهد پشتیبانی نفرات همانند تهران را در منطقه داشته باشد.

مشی سیاسی تافته بافته حاکم در تهران در پرتو انقلاب ۱۳۵۷، چیزی نیست که بسادگی از آن صرف نظر کرد. اولین و وسیع ترین مصرف کننده این مشی خارج از تهران ریاض است. توجیه مطلب روشن می باشد: اگر مشی حاکمیت شرعی شیعه برای جلوگیری از بسط انقلاب طبقات عام شهر و روستا کارساز است پس برای عربستان نیز خوب و ضروری است. دیری نمی پاید که مشی عمودی شرعی از سوی ریاض علیه فعالین مشی عمودی شیعه در جریان حج در ۱۹۸۱ بکار گرفته می شود. شمارش کشتگان اعتراض به مشرکین، بیش از ۶۰۰ نفر شامل زنان است.

پروژه جمهوری اسلامی از سوی سرمایه داری ایران، که واشنگتن و محافل امپریال آن را یا به سُخره گرفتند یا مورد اسلام/ایران-هراسی یا اهانت و نژاد پرستی قرار دادند، پرچم اصلی ممانعت از استقلال سیاسی و سازمانی طبقات عام شهر و روستا را، در بلند ترین دکلِ آن زمان، کانون انقلاب در منطقه، بر فراز سیاست حاکم در خاورمیانه نصب نمود. "دستاورد" تهران مورد حسادت و نمونه برداری از سوی طیف وسیعی از محافل حاکم در کشورهای خاورمیانه قرار گرفت. اختراع و محصول سیاسی حکومتی ساخت و پرداخت شده در تهران بالاترین بود و برای ریاض، به سرعت و بیش از استفاده رژیم شرعی در تهران مورد استفاده قرار گرفت و راه خروج از انزوای قبلی این کشور در سایه رژیم شاهنشاهی در ایران را بدان نشان داد. استفاده این چنینی از گرایشات شرعی راه جدیدی را برای واشنگتن به سیاست منطقه در میان کشورهای هم پیمان گشود.

مثل هر کالای جدید، مصنوعه سیاسی نفی استقلال سیاسی و سازماندهی طبقات عام شهر و روستا تراشیده شده در تهران در خلاء قدرت حکومتی سلطنت پس از انقلاب ۵۷، به سرعت در لباس سنی، از سوی ریاض مورد بهره برداری قرار می گیرد. طولی نمی کشد تا از ریاض رهبری شرعی سنی در مقاومت افغانستان علیه دخالت مسکو و یا جاهای دیگر ظاهر گردد و در تمام منطقه تاثیر چرخه رشد نهضت های اسلامی حاکم تا بهار عربی ادامه یابد.

از ریاض، محصول شرعی سیاسی سنی در افغانستان، مورد استفاده مقاومت علیه دخالتِ فاجعه انگیزِ اتحاد شوروی (۸۹-۱۹۸۰) بسط می یابد و رگه های متعدد مشی ریاض را از آسیای غربی تا شمال آفریقا، از سرزمین های شرقی اتحاد شوروی سابق تا الجزایر و تونس عرضه می نماید. بسط نهضت سیاسی سنی حاکم به موازات نهضت آیت الله خمینی در سطح بسیار وسیع تر در منطقه آسیای جنوب غربی تا شمال آفریقاست. استفاده واشنگتن از این عناصر حاکمه سنی و شیعه در پی اشغال افغانستان و عراق برای ایجاد حکومت های تحت الحمایه در این کشورها روشن است. کاتالیستِ حکومت اسلامی شام و عراق، در نهضت ضد دیکتاتوری سوریه، و تلاش برای احیاء مشابه بعث در عراق از سوی این نیرو، و سرانجام شکست های محتوم و از دست دادن شهرها، رشد مشی حاکم سنی و شیعه را در گذشته قرار داده است.

صحنۀ آسیای جنوب غربی تا شمال آفریقا آراسته از صف بندی واشنگتن و واحدهای ملی له و علیه است. علیرغم تلاشی بافت جامعه، آوارگی و مهاجرت میلیون ها، تلفات صدها هزار، انهدام تمدن های شهری طی جنگ داخلی و ازهم پاشی سیستم های دیکتاتوری-دولتی، در کشورها و منطقه خاورمیانه و به سبب تاثیرات مشی جنگی و بحران اقتصادی، نیاز به وحدت مستقل طبقات عام شهر و روستا بازگو می شود. این جوامع بلا استثناء، در همان خط اولِ رویاروئی با کسب حق تعیین سرنوشت و رشد ملی، اتحاد ملل، ایلات، شهر و روستا، جوانان و زنان، مجدداً نمایان می شوند. فروکش اعتبار گرایشات شرعی و لیبرال حاکم در میان طبقات عام شهر و روستا در ایران، بازتاب فعل و انفعالات مستقل در بطن جامعه است و در مشاجراتِ اصلاحات حکومتی از ریاض تا تهران، به طور علنی و یا ضمنی، بازگو می شود. بهای اِعمال سیاست تفرقه سرمایه داری—آمریکا-ستیزی، یهود-اسرائیل-ستیزی و ملحقات شوونیستی آن علیه اقلیت های ملی و دینی—و ممانعت از استقلال سیاسی، از سوی آکتورهای حکومتی پرداخت می شود.

ب- دست بالای ملی و دست پایینِ مشی سیاسی حاکم؛ بلای آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی
در صحنه جهانی، دست بالای عینی تاریخی، آن طور که صعود ملی چین بیان نموده است، از آنِ واحدهای ملی می باشد. این به سبب تفوق خیزش کسب حق تعیین سرنوشت و رشدِ ملی در جریان تاریخی پس از شکست واشنگتن در ویتنام در دهه هفتاد می باشد که انقلاب ۵۷ در ایران یکی از سرفصل های آن در ربع آخر قرن بیستم است. لیکن، علیرغم این وضعیت عینی، به غیر از نوادر همانند کوبا، دست بالا، به سبب عملکرد رهبری سیاسی متکی به سرمایه داری، متاسفانه، در اغلب این کشورها در اختیار واحدهای امپریال است.

در خاورمیانه، دست بالا به لحاظ ذهنی، از آنِ واشنگتن و تل آویو است. این به سببِ زنگار آمریکا-ستیزی و یهود-اسرائیل-ستیزی در بافت سیاست حاکم و دستگاه سرمایه داری در واحدهای ملی و ملحقات این مشیِ مهلک در میدان سیاست داخلی، نافی حقوق اقلیت های مذهبی، ملی و استقلال سیاسی، می باشد. پیوندِ کسب حق تعیین سرنوشت ملی و طبقات عام شهر و روستا فرصت اتحاد و تابش نافذ و شفابخش را نمی یابد. لذا، به عنوان مثال، در صحنه تقابل اسرائیل و کشورهای خاورمیانه، برای تل آویو کفایت می کند هر از چند، همانند انتقال پایتخت به اورشلیم در برهه کنونی، صرفاً موجودیت اسرائیل را به تکان آورد و واکنش دول عرب-مسلمان با ابزار اسرائیل-ستیزی و آنتی-سمیتیسم در گره کور آسیب رسانی به حق ملت فلسطین، تداوم می یابد؛ قفل آنتی-سمیتیسم اقبال را از جبهه حکومت ها و سازمان های مدعی رهبری و یا دفاع از فلسطین سلب می نماید. در عوض افکار طبقات عام جوامع خاورمیانه از قفل آنتی-سمیتیسم گرایشات حاکم، جدا و مبرا می ایستد. جنگ برای نابودی اسرائیل، سقوط دهشتناک سیاسی آنتی-سمیتیسم، ذهنیتی است که خریدار ندارد.

به سبب ضعف موضع یهود ستیزی، در مناقشه اسرائیل-فلسطین، دست بالا از آنِ تل-آویو می باشد. این خلاصه بازگوییِ تاریخ بیش از ۶۰ سال کشورهای دور و نزدیک به اسرائیل در خاورمیانه است. دست پایین از آن رژیم های طالب راندن یا انهدام قوم یهود از اسرائیل از جمال عبدالناصر تا آیت الله خمینی و میلیشیاهای متعدد شیعه و سنی، و کل طیف حاکمیت های منطقه، می باشد. با مستثنی کردن یک کشور امپریال، شاید آخرین در صف تاریخی کشورهای بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایالات متحده و ژاپن و الخ، یکی از کوچک ترین نمونه های این نظم مالی-نظامی سرمایه داری، برپایه هویت یهودی، ترویج شوونیسم و نژادپرستی حاصل شده از مشی سیاسی سرمایه داری راه بجائی ندارد؛ نفی حق ملت یهود-اسرائیل و تحریف حقوق فلسطین بر این مبنا راه به بیراهه است ومشی شخصیت ها و حکومت های فوق الذکر بر این پایه، قبل از ورود به مساله حقوق فلسطین، خود را بی اعتبار کرده است.

تشخیص تبعه اسرائیل بسان فرانسوی، بریتانیائی، آلمانی، ژاپنی و آمریکائی، روس یا چینی، فهم عمومی را نشان می دهد. ما و همه مردمان جهان هستیم. اگر حق حاکمیت ملت یهود برسمیت شناخته شود، آن وقت بشکرانه تشخیص حقوق دوگانه یهود-فلسطین، مطلب بسیار فراتر از حقوق فلسطین نمایان می شود. حقوق همگان، کردستان، آذربایجان، گیلان، مازندران، ترکمن صحرا، بلوچستان، عرب و عربستان در خوزستان، کلیه اقلیت های دینی، جوانان و زنان، رایج می گردد. کسب حق تعیین سرنوشت ملی بصورت واقعی، دانا و توانا، بجای لفاظی یهود-آمریکا-ستیزی، کج اندیشی و ناتوانی مشی حاکم، بر پایه اتحاد طبقات شهر و روستا و تامین امکانات همگان می ایستد.

در وضعیت برخورد با مانع از سوی سیاست مستقر، دست بالا و پایین در سیاست حاکم منطقه، کلیت آیین های حکومتی در این مورد با مشکل مواجه است. وزش کسب حق تعیین سرنوشت در جای جای منطقه، در متن از هم پاشی، خلاء قدرت و خیزش دستگاه حکومتی برای مقابله با این وزش، مفاهیم سیاسی آنتی-سمیتیزم و دنیای سیاه و سفید آن را بر باد قرار می دهد.

ج- سیاست دولت و شوونیسم فارس در تهران و مقابله با ریاض
مقابله بین قدیمی تر، یعنی ریاض-واشنگتن، و جدیدتر، یعنی حاکمیت شرعی در ایران، زمانی که مسابقه برای شرع برتر در منطقه خاورمیانه جلوه خود را از دست داده است و یا دیگر معنی ندارد، در جریان است. هم از اینروست که ریاض برنامه مدرن سازی شاهزاده، اِم بی اس، را بیش از تاثیرات اقتصادی با تاثیرات سیاسی در مقابله با تهران در مدّ نظر دارد. ریاض با اصلاحات اِم بی اس قفل شرع بر سیاست حاکم را گشوده اعلام می دارد. در تهران، قفل شرع علیه عرف بصورت مشی سیاست حاکم، تداوم می یابد. گرچه تهران از رخنه عرف بر سیاست خاورمیانه در مورد تشخیص اسرائیل-فلسطین، مصون نمی ایستد.

در قضیه حاکمیت شرعی، تهران در اینجا با شوونیسم فارس نمایندگی می شود. شوونیسم فارس بالاتر از سیاست و دین می ایستد و مشی حکومت/دولت را تعریف می کند. اساس مشی دولت که از زمان دولت رضاخان در دهه ۱۹۲۰ تعریف و برقرار می گردد؛ مدلی از طراحی امپریال در سلسله کشورهای نیمه-مستعمره در منطقه. مدل آشنا در خاورمیانه، در ربع اول قرن بیستم که بر طبق آن درچارچوب دولت قدیم، همانند قاجار و عثمان، و یا دول جدید التاسیس همانند عراق، اردن، سوریه و الخ، یکی از بخشهای ملی-دینی جامعه حاکم می شود. در ایران فارس، در ترکیه ترک، در عراق سنی، در سوریه علوی و الخ و ساختار حاکمیت، پرورش زبان، فرهنگ، دین و بطور کل هویت ملی ملل ساکن و اتحاد آنان را ترویج نمی کند.

در ایران این رویداد ناخوشایند به صورت برآیند طبیعی توسعه تاریخی از سوی هیات حاکم و دولت تبلیغ می شود؛ دولت قدیم فارسی بوده است و دولت رانتی-نفتی سرمایه داری جدید بعد از استخراج نفت از اوائل قرن بیستم بر این پایه ادامه داده و طی سلطنت پهلوی اول تثبیت می گردد. تمرکز توسعه اقتصادی در مثلث فارس در کشور به ظهور و استمرار ایالات و مناطق محروم می انجامد؛ محرومیت برای ملل غیر فارس، روستاها و امواج مهاجرت به شهرها جهت خروج از محرومیت ببار می آید. انقلاب ۱۳۵۷ محصول یکی از این امواج بود زمانی که خیزش مهاجرین شهری با اعتصابات صنعت نفت به دور خواست سرنگونی سلطنت رهبری شد. موج مهاجرت دهه اخیر، لرزش های فعلی ایران و تجدید تحرک اجتماعی بصورت اعتراضات را نشان می دهد.

تکامل "طبیعی" دولت با منع زبان ملل غیرفارس در تاسیس سلطنت نوبنیاد پهلوی مطلب بی سابقه ای را وارد جریان تاریخ می کند. سابقه چنین رفتاری با زبان اجزاء نظام قدیم آسیائی، عموماً در تاریخ این نظام نیست و عملی نمی باشد. ارتباط زبان و بهره مندی از توسعه زبان به نوشتن و پیدایش و توسعه ادبیات طبیعی فرض می شود. کورش در تاریخ قدیم به واسطه کاتبین و زبان تمدن های بابل و شهرهای دیگر در عراق فعلی می نویسد و خود زبان نوشتن ندارد. در حاکمین عهد قدیم در پهنه آسیای غربی تا اندلس نهی ادبیات عرب و یا فارسی یا جلوگیری از زبان ها یا ادبیات ترک و غیره، سابقه ندارد. من درآوردی سلطنت استبدادی تاسیس شده و مورد پشتیبانی از سوی قدرت های امپریال، نظام سیاسی شوونیسم فارس، در اثر شوک های اجتماعی انقلاب و جنگ منسوخ می نماید.

در صحنه رقابت بین ریاض و تهران، ایران خیز انقلاب ۵۷ در متن توسعه و رشد ملی را دارد. طبقات عام شهر و روستا در ایران با موفقیت عضلات اجتماعی را برای تغیر نظام حکومتی بکار برده اند. پیوند و امکانات این طبقات توانا باقی مانده و نسل ۴ دهه بعد همانند نسل ۵۷، آمادگی آموزش و سازماندهی مستقل به طور فشرده را دارد. تلاش دستگاه حاکم برای ثبات علیه خواست های طبقات عام شهر و روستا، آخرالامر، به پیدایش شرائط پیش-انقلابی می انجامد. عربستان از چنین سابقه ای برخوردار نیست و از ارکان پیمان های واشنگتن در منطقه است. معهذا، به خاطر عرب-ستیزی، چشم اسفندیار مشی دولتی در ایران، در رقابت موجود دست بالا در اختیار ریاض قرار دارد. عرب-ستیزی، شوونیسم فارس و ستم بر ملت عرب در خوزستان، که در تاریخ قدیم تر عربستان نام دارد ارثیه اصلی بجا مانده از نظم استبداد سلطنتی در ستم ملی بر ملیت هاست. درخوزستان، صنعت و کشاورزی مدرن، و حضور ملت عرب تمام عناصر مورد نیاز رشد دو رقمی را در اختیار قرار می دهد. مشی حکومتی تجزیه و تفرقه در میان ارکان رشد ملی است که آخر کار چیزی بیش از خرید و فروش، صادرات و واردات از سوی مجموعۀ حکومت و ریخت و پاش های همراه نشان نمی دهد.

در تاریخ قدیم آسیائی، حاکمیت عرب در میدان وسیع جنوب و جزایر خارک و غیره برای قرن های متمادی همانند حکومت های بوشهر، آل مذکور، و سلسله حکومت های محلی خانواده های عرب، بخش لاینفک نظام حکومتی در زمانِ صفویه، زندیه، افشار و قاجار، است. نام زدائی از منطقه و شهرهای تاریخی، همانند عربستان و محمره در خوزستان و ایالات جنوبی، محصول شوونیسم فارس، در عهد ارتجاع-اصلاحات رضاخان، تثبیت می شود. محرومیت از تدریس به زبان مادری عرب، محروم نمودن مردم عرب از حاکمیت، و تمایل برای بوجود آوردن کیهان موازی شیعه و سنی و کلیه ادیان اقلیت، اتحاد طبقات عام شهر و روستا، مشی واپسگرای حکومتی در مورد ملل ایران به عنوان مجری ساختار دولت مرکزی عمل می نماید.

سیاست حکومت با تضعیف کلیه ارکان کسب حق تعیین سرنوشت و حاکمیت ملی، از رشد ملی عرب، احیاء هویت عرب، اشتغال، سطح زندگی مورد نیاز، و پیشرفت علم و صنعت و کشاورزی مورد نیاز جامعه عرب جلوگیری به عمل می آورد. برای نزدیک به یکصد سال، در فرهنگ لغات مشی حکومت و واسطه های همگانی، عرب و عربستان سعودی بیابانی، فاقد تمدن، شیوخ، وهابی، تکفیری و الخ معرفی می گردد. ضدیت با عرب، با کرد، ترک، گیلک، ترکمن، بلوچ و الخ، افغانی، اقلیت های دینی، ایلات و دراویش امتداد می یابد.

نمونه بارز نام خلیج فارس از سوی تهران و خلیج عرب از سوی ریاض است. به طور معمول در چنین مواردی، همانند روحانی-فریدون، و یا هردو نامی برای چیز واحدی، مشکلی در میان نیست. هر طرف آماده پذیرش نام دگر است که داوطلبانه از سوی او اتخاذ گردیده و نام ها دلیلی برای طفره رفتن از وحدت و احترام متقابل نیست. مگر آن که مشی شوونیسم فارس و عرب-ستیزی، که جوهر اصلی آن است، کارکرد طبیعی سیاست حاکم باشد. آن وقت از سوی رئیس دولت سخن به میان می آید که طرف مقابل تاریخ و جغرافیا نمی داند و فرصت همبستگی ادیان و ملل مطابق معمول از دست می رود. وهابی، دینی که عبادت اموات را شرک می شمارد و نقطه مقابل آن در شیعه که بسان رشته مروارید امامزاده دارد، جشنواره ادیان متعدد ابراهیمی و غیر ابراهیمی، از بودا و زرتشت تا فرقه های اسلامی، مشتقات متعدد و دراویش، و رسوم متعدد و متضاد آنان جواهرآلات دینی منطقه آسیای جنوب-شرقی تا آفریقای شمالی است. شوونیسم فارس خود را محق می داند که از "وهابی"، "تکفیری" و یا دیگر نام ادیان همانند زرتشتی، مسیحی، کلیمی، سنی، شیخیه، بهائی، دراویش، برچسب یا اوصاف ضاله بسازد و به ضرر آزادی ادیان مطابق با ترویج عرب-ستیزی موضع گیری کند. متاسفانه میدان نفی اختیارات متساوی اقلیت های دینی، در شوراهای شهری، و تضییقات علیه کسب و کار و امکانات حضور آنان با سنت های خود در جامعه وسیع است. به همین ترتیب، بیانات مقامات و دیپلماسی حکومتی ایران علیه قدرت های سنی عرب از مشی شوونیسم فارس لبریز می باشد.

نمونه مشابه ضعف سیاست حکومتی در اسارت شوونیسم فارس اشغال چند روزه سفارت عربستان در تهران در ۲۰۱۵ است. بکارگیری اصل برتری قوا بر زمین از سوی گروه مهاجم حکومتی در اینجا نمایان است و دیپلماسی صلح و آزادی ساقط می گردد.

نمونه دیگر تهاجم نظامی-هوائی ریاض در یمن علیه سیادت حوثی است. محور آتش بس، صلح، ختم خشونت و خونریزی و انتخاب مجلس موسسان، اتحاد صلح آمیز طبقات عام شهر و روستا، اصول مورد نیاز مردم یمن، عربستان، و ایران و کل منطقه، در مشی سیاسی تهران نیست. محور بیانات رهبران جمهوری اسلامی در قبال فاجعه عظیم انسانی ناشی از جنگ ریاض پرگوئی درباره موشک .های یمنی و ایرانی است

سطح متساوی استقلال سیاسی با حقوق سیاسی، و ملت با حکومت، برای کلیه ملیت ها/ملل، اتخاذ راه حل استقلال، رشد و آزادی، تحقق حقوق جوانان و زنان به عبارت دیگر به انجام رساندن سلسله تکالیف سرمایه داری، حکم تاریخی است. از همان اول، کجی بنا در برنامه استبداد پهلوی اول جهت ایجاد راه آهن جنوب به شمال در ایران، خط نظامی مورد نظر قدرت های امپریال، خط انتقال از جنوب به مجاورت مرزهای شوروی سابق، مشهود است. همین امروز هم اگر از ترن فوق سریع سخن می رود، مشی دولتی مثلث فارس، تهران-مشهد-کرمان، شامل شهرهای تاریخی شیراز، یزد، اصفهان، قم، سمنان و نیشابور و بسیاری دیگر، را مدّ نظر دارد. تصویر رشد ملی با حضور اقلیت های ملی نیاز راه آهن جنوب به شمال، اتصال آذربایجان، گیلان، مازندران، ترکمن صحرا، بلوچستان، محمره-عربستان، کردستان به شهرهای متعدد در مثلث فارس، مظاهر تمدن، همبستگی سراسری و تشویق توسعه ملی مورد نیاز استقلال و آزادی را نشان می دهد. مسیر توسعه ای که رشد تمام اجزاء ملی را داشته و امکانات جهش به جلو برای جوانان و زنان، دسترسی عمومی به اشتغال، آموزش، درمان و رشد فرهنگی را در کشور عرضه می کند.

در جامعه ای که به سبب جابجا شدن از نظام آسیائی قدیمی به سرمایه داری جدید طی قرن ۱۹ فقر عمومی دامن گیر می شود، ظهور و استمرار مناطق محروم و اُفت رشد در کلیه مناطق اقلیت ها اعم از ملی و دینی در جای جای کشور در قرن بیستم، زائیده و بنیاد مشی دولتی استبداد سلطنتی، در تاریخ جدید ایران است و تا کنون امتداد می یابد. چشم انداز رشد ملی بر اساس کسب حق تعیین سرنوشت ملل، تحقق وظیفه تاریخی سرمایه داری، کل اقتصاد، جامعه و امکانات طبقات عام شهر و روستا را به طرز کیفی دگرگون می سازد. "اصلاحات" سرمایه داری و درجات شوونیسم فارس، همانند پهلوی اول، دوم و یا گرایشات مشروطه خواه-مشروعه خواه حاکم در سنوات اخیر در جمهوری اسلامی، به سبب ماهیت و امکانات دولت، دستاورد چندانی برای عرضه ندارد. گسترش دسترسی محرومان ایران به آب و برق، توسعه آموزش و بهداشت و رشد فرهنگی مدیون پیروزی انقلاب ۵۷ و محاق کردن توسعه کشور و بازداشتِ رشد ملی به سبب مشی حاکمیت بازار-موتلفه-پاسداران در جلوگیری از خلاقیت عمل مستقل طبقات عام شهر و روستا می باشد.


بابک زهرئی
اسفند ١٣٩٦